گاه نوشت های من، حسین طارمیلر

یادداشتهایی در باره ی زندگی، آرامش و غم زدایی

گاه نوشت های من، حسین طارمیلر

یادداشتهایی در باره ی زندگی، آرامش و غم زدایی

من؟ حسین طارمیلر. کسی که به دنبال فهم بهتر زندگی و جهان است . اینجا از هنر زندگی کردن می نویسم و مخاطب این وبلاگ قبل از هر کس خودم هستم. مینویسم تا بعدا فراموش نکنم و بدانم که قبلا در مورد مسایل چطور فکر میکرده ام.

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

وقتی سال اول دبیرستان بودم به یاد دارم که از اول سال همه معلم ها و ناظم ها و مدیر و مشاور و ...روی اهمیت سال اول و اهمیت انتخاب رشته ای که قرار بود انجام بدیم تاکید خاصی میکردند. حتی گاهی می شنیدیم که میگفتند این انتخاب حتی از انتخاب همسر هم مهمتره.... چون روی انتخاب همسر هم تاثیر داره.

به عبارتی در لایه های زیرین این حرفها این مفهوم منتقل می شد که انتخابهایی که ما در بیرون از خودمان انجام میدهیم تعیین کننده میزان احساس خوشبختی است که ما تجربه خواهیم کرد. 

میگویم انتخاب های بیرونی چون معتقدم انتخابهای درونی هم داریم.

انتخاب های بیرونی از نظر من همه مواردی هستند که ما از ویترینی که روزگار جلوی ما گذاشته انتخاب کرده ایم یا میکنیم. مثلا انتخاب رشته یک انتخاب بیرونیست. همچنان که انتخاب همسر و انتخاب شغل و انتخاب ماشین و خانه و دوست و ... . همه اینها انتخاب هایی هستند که ما بیرون از خودمان انتخاب میکنیم.

اما انتخاب های درونی را ما از ویترین روزگار انتخاب نمیکنیم. بلکه از میان دارایی های خودمان انتخاب میکنیم.

 مثلا بخشندگی.  چیزی نیست که ما در بیرون ان را انتخاب کنیم.یا شاد بودن چیزی نیست که در ویترین روزگار باشد. اما انتخاب همسر چیزی است که در ویترین روزگار وجود دارد و هر کس از میان هزاران گزینه یکی را انتخاب میکند. 

انتخاب های بیرونی مثل انتخاب همسر و شغل و دوست و ماشین و خانه و رسته تحصیلی و رشته ورزشی و ... همگی میتوانند روی میزان رفاه و سهل بودن شرایط زندگی ما تاثیر گذار باشند. اما نمیتوانند میزان خوشبختی ما را تعیین یا تضمین کنند.  همه ما افرادی را میشناسیم که به لحاظ مالی ثروتمندند و از رفاه و اسایش و امنیت بیرونی کافی برخوردارند و موقعیت اجتماعی خوبی دارند و رشته تحصیلی انها پر درامد است و ... اما عمیقا احساس شادمانی و خوشبختی نمیکنند.  عکس این داستان هم وجود دارد. افرادی که ثروت مالی زیادی ندارند اما عمیقا احساس خوش بختی و شادمانی میکنند.


اشتباه نکنید. من نمیگویم خوشبختی در فقر است و بد بختی در ثروت.


بحث من بر سر این موضوع است که انتخاب های بیرونی ما الزاما به خوشحالی و خوشبختی و شادمانی نمی انجامند. در حالی که انتخاب های درونی دقیقا روی میزان خوشحالی و خوش بختی و شادمانی ما اثر میگذارند. 

بنا براین من معتقدم مهمترین انتخاب های ما در زندگی نه بیرونی مثل ازدواج و شغل که درونی اند مثل صداقت ورزی و میزان خوش بینی و...که از میان همه انتخاب های درونی مهمترین انها انتخاب نوع نگاه ما به زندگیست.


مطالب مرتبط

تئوری انتخاب (1)

تئوری انتخاب (2)

اپلیکیشن اندرویدی تئوری انتخاب

  • حسین طارمیلر
پیش نوشت یک: عنوان این مطلب را از یکی از پستهای وبلاگ اقای شعبانعلی برداشتم. که امسال یک محصول صوتی هم به همین اسم منتشر کردند. توی اون پست محمدرضا شعبانعلی  به یک مصداق ساده از حرفه ای گری اشاره میکنه که داستان خیلی شیرینی هم هست. اونجا همه با هم قرار گذاشتیم که مصادیق حرف ای گری رو که دیدیم با بقیه در میون بگذاریم.

مصداق حرفه ای گری ای که من دیدم و تو این پست قصد دارم برای اطلاع شما هم بنویسمش مربوط به هفته قبل از عید نود و شش هست. یک بخش از کابینت اشپزخانه را میخواستیم عوض کنیم و من برای این کار که در حقیقت یک کار کامل نیست و تیکه کاری محسوب میشه به راسته کابینت سازها رفتم. به هر مغازه که میرفتم و شرح کار رو میدادم با اشاره به وضعیت. کاری شلوغشون عذر خواهی میکردن و همه به یک مغازه دیگه معرفی میکردن. تا این که بعد از چند تا کارگاه به یک کارگاه معرفی شدم که دیدم صاحبش بیکار نشسته. خوشحال شدم و تو دلم گفتم خودشه. این حتما وقتش ازاده انجام میده. شرح کار رو براش دادم گفت متوجه نشدم باید ببینم. توی گوشیم عکسشو داشتم ولی تا اومدم نشونش بدم خاموش شد. بهم شارژر داد تا گوشی رو شارژ کنم. تو این فرصت یه چایی دم کرد و مشغول حرف شد. میگفت جدیدا دانشگاه رشته کابینت سازی اورده. مهندسی کابینت سازی....حرف زدیم و گوشیم شارژ نشد. چون ماشین برده بودم ازش خواستم اگر ممکنه با من بیاد خونه و کار رو از نزدیک ببینه. قبول کرد. اومد و کار رو دید گفت شما نیازی به کابینت ساز ندارید به لوله کش نیاز دارید. من توضیح دادم من میخوام این لوله های پشت یک تیکه ام دی اف پنهان بشن و دیده نشن. گفت ببینید من از پول بدم نمیاد ولی این کار شما استاندارد نیست شما بهتره یک لوله کش بیارید و این کار رو انجام بده. ...
هر کاری کردم قبول نکرد این کار رو انجام بده. میگفت این کار نه استاندارده و نه زیباست. خلاصه انجام نداد. 
نکته ای که اینجا برام جالب بود این بود که با این که قبل از عید بود و بیکار بود و تو ماشین اومدنی هم میگفت که بدهکاره و بازار خرابه و.... ولی باز هم راضی نشد که کار غیر استاندارد انجام بده و به خاطر پول کار اشتباه انجام بده....
این ادم یک کابینت ساز معمولی بدون تحصیلات خاصی بود. و احتمالا در مورد حرفه ای گری در محیط کار هم هیچ مطالعه ای نکرده بود ولی خوب میدونست که برخورد حرفه ای یعنی چی. 
تازه در انتها وقتی رسوندمش به محل کارش خواستم حق کارشناسی بهش پرداخت کنم که اونم قبول نکرد و گفت من کاری نکردم. 
حرفه ای بودن به داشتن دفتر دستک مجلل و میز بزرگ و اتاق پر از گل و گلدان نیست.... به همین چیزای ساده است که اکثر ما ازش غافلیم.


مطالب دیگر:

  • حسین طارمیلر

پیش نوشت: این پست به طور خاص برای خودم نوشته شده و احتمالا شما از خواندنش لذت خاصی نبرید. ولی اینجا مینویسم که هر از گاهی به ان سربزنم واز ان استفاده کنم.

همه ما هم حال خوب و هم حال بد را تجربه میکنیم. همه ما هم البته برای این که حال بد خودمان را به حال خوب تبدیل کنیم راه حل هایی داریم. مثلا یک دوستی داشتم میگفت من در اوج ناراحتی که باشم اگر ده دقیقه برقصم حالم خوب میشود. البته این روش برای من جواب نداد. من روش های خاص خودم را دارم . شما هم احتمالا روش های خاص خودتان را دارید. کارهایی که من برای بهتر کردن حال خودم از انها استفاده میکنم اینها هستند.

کتاب خوب خوندن

-قرار گرفتن در محیط کتابخونه

-یاد مرگ

-فکر کردن به یک اینده ای روشن

-نوشتن مطلب در وبلاگ

-گاهی اوقات عکاسی کردن

-گاهی اوقات ورزش

-حرف زدن

-درد دل کردن

-کار با نرم افزار های مورد علاقه ام

-معاشرت با ادمهای موفق

-نشستن پای حرف بزرگان

-بودن با خانواده

-خواندن وبلاگهایی که دوست دارم مثل shabanali.com

-خواندن وبسایتهای مورد علاقه ام. مثل motamem.org

-راه رفتن و فکرای خوب کردن و خیالبافی

-کتاب خریدن

-دوش گرفتن و همزمان خیالبافی برای آینده

-شعر خوب خوندن و موسیقی خوب گوش دادن

-مشورت گرفتن

و ....


شما چه راه حل هایی دارید برای این که حال خودتان را خوب کنید؟ شاید زیر همین پست گفت و گوهایی شکل بگیرد که بشود از آن  راه حل هایی پیدا کرد که منجر به خوب شدن حال کسی بشود.

  • حسین طارمیلر

سکوت شاعر

۲۵
اسفند

وقتی که عشق آخر تصمیمشو بگیره

کاری نداره زوده یا حتی خیلی دیره


افشین یداللهی کسی که خوب فهمیده بود چه چیزی از جنس رضایت است و چه چیزی از جنس موفقیت.
پزشکی برای او موفقیت بود ولی برایش ماندگاری نداشت
شعر اما شاید برای او موفقیتی اجتماعی و یا مالی در پی نداشته ولی او را راضی و جاودانه کرد

روحش شاد

  • حسین طارمیلر

با ظهور تکنولوژی های مدرن مفهوم خداحافظی تا حد زیادی کمرنگ شده است. پیش از این که بخواهم انچه در ذهن دارم را اینجا بنویسم باید یک توضیح بدهم. 

توضیح: بین خداحافظی و وداع تفاوت عمده ای وجود دارد.  خدا حافظی یعنی قطع ارتباط موقتی. یعنی تا زمانی که دوباره تو را ببینم خدا تو را حفظ کند. خدا حافظی یک آرزو است.یک آرزوی خوب برای طرف مقابلمان. از این رو تلخ نیست. یک اتفاق زیبا و لذت بخش است. در خدا حافظی دلمان تنگ می شود اما امیدواریم که دوباره طرف مقابلمان را ببینیم و بدین روش شور و شوق دیدار دوباره در ما زنده است. وداع اما تلخ است. وداع را بازگشتی نیست. وداع قطع دایمی ارتباط است بدون داشتن امید به بازگشت. وداع یک ارزو نیست یک اتفاق است.

پایان توضیح.

خداحافظی کردن برخلاف ظاهرش که نشان از جدایی دارد اتفاقا در خود نشانی از شوق دیدار مجدد دارد. لذتی که در دیدار دوبار وجود دارد تنها با وجود یک خداحافظی امکان پذیر است. وقتی خداحافطی ای در کار نباشد لذتی هم از دیدار دوباره وجود نخواهد داشت یا کم خواهد بود. 

وجود تکنولوژی های ارتباطی جدید امکان لذت بردن از خداحافظی را کم میکند. یا به صفر میرساند. در گذشته که چنین تکنولوژی هایی وجود نداشت خداحافظی پررنگ تر بود و دیدار های مجدد لذت بخش تر. امروز تقریبا خداحافظی ای وجود ندارد. هر کس را بخواهیم به اشاره سر انگشتی فراخوانی میکنیم و تقریبا همیشه و همه جا، همه افراد در دسترس ما هستند. عملا خداحافظی ای اتفاق نمی افتد. و لذت دیدار های دوباره کم می شود.

عصر جدید عصر سرعت است. خداحافظی های کوتاه مدت و درکنار هم بودنهای مجازی و بلند مدت که خیلی هم لذت بخش نیست.دنیای قدیم را از ان جهت دوست میدارم که زمان در ان به اهستگی میگذشت و بین هر دو دیدار باید زمانی سپری میشد، زمانی که کند حرکت میکرد تا لذت دیدار و شوق دیدار چند برابر شود.



مطالب دیگر:

چطور یک رابطه خوب را به یک رابطه بد تبدیل کنیم؟

حرفه ای گری در محیط کار


  • حسین طارمیلر

فروشنده و بحران زیست اخلاقی


پیش نوشت:تا به حال در مورد سینما اظهار نظر رسمی نکرده ام چون نه تخصص من است نه دغدغه من. اما اظهار نظر در مورد فروشنده به طور خاص از ان جهت برای من مهم است که این فیلم  به یکی از دغدغه ای من یعنی زیست اخلاقی میپردازد.

فروشنده برای من اینه تمام نمایی است از مصائب زیست اخلاقی در جامعه ای فاسد. زندگی کردن در جامعه ای که اعضای ان به اخلاقیات پایبند نباشند کار سختی است. چه تو بر اخلاقیات اهمیت بدهی چه ندهی.  اخلاقی نزیستن و اخلاقی زیستن در میان بی اخلاقان یا انها که هر از گاهی اخلاق را زیر پا میگذارند کاری سخت است. اما زمانی بیشتر رنج خواهی برد که برای خود اصولی اخلاقی داشته باشی اما در میان بی اخلاقان زندگی کنی. فروشنده از این حیث به رنج ادمیان میپردازد. رنج اخلاقی زیستن در میان بی اخلاقان. 

در یک سکانس خاص از فیلم کودکی را میبینیم که برای رفتن به دست شویی تقاضا میکند که تنها برود. و کسی همراه او نباشد. به زیبایی و به سادگی این مفهوم را منتقل میکند که حریم خصوصی برای افراد بسیار مهم است تا انجا که این مطلب را حتی بچه ای چهار پنج ساله هم درک میکند. اما افراد بی اخلاق جامعه این را درک نمیکنند و به راحتی حریم ها را در مینوردند و برایشان مهم نیست که چه حس تلخی برای دیگران به جا میگذارند.از رنج های اخلاقی زیستن این است. که تو برای خود اصولی قائلی و تمام تلاش خود را میکنی که در زندگی از انها عدول نکنی  و تصورت این است که به واسطه اخلاقی زیستن زندگی هم هدالت را رعایت خواهد کرد و به تو همان زندگی اخلاقی را که دوست داری میدهد. ولی رنج از انجا آغاز میشود که تو اخلاقی زندگی میکنی ولی از اطرافیانت بی اخلاقی میبینی.


با این حال اصولت چنان برای تو ارزشمندند که حاضر نیستی از انها عبور کنی. حاضر نمیشوی بی اخلاقی را با بی اخلاقی پاسخ بدهی. حاضر نمیشوی برای ارامش اعصابت ارامش اعصاب دیگران را به هم بزنی.


اخلاقی زیستن سخت است.اما زیباست. 


  • حسین طارمیلر

شعر

۲۸
بهمن

هر چه هست از قامت ناساز  بی اندام ماست
ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست.

"حافظ"



چقدر جای این بیت از حافظ در اصطکاک های بین فردی ما خالی است!؟ و چقدر این فقدان دیده میشود!!

  • حسین طارمیلر


این نوشته یک مقدمه هم دارد که میتوانید اینجا بخوانید

تئوری انتخب: انگیزه درونی منجر به انتخاب میشود و صدور رفتار میشود.

 

ویلیام گلسر روانپزشک امریکایی و مبدع تئوری انتخاب معتقد بود انسانها مبتنی بر انگیزه های درونی و نه محرک های بیرونی   دست به انتخاب هایی میزنند تا یکی از نیاز های پنج گانه خود را ارضا کنند. گلسر نام این فرایند را که شامل فکر کردن - عمل کردن - احساس کردن و فیزیولوژی بدن ما میشود را رفتار کلی گذاشت. بر این اساس هر رفتار انسان هدفمند است و معطوف به ارضای یکی از نیاز های پنج گانه است.

از نظر تئوری انتخاب ما انسانها پنج نیاز اساسی داریم.

1. نیاز به بقا

2. نیاز به عشق و احساس تعلق

3. نیاز به ازادی

4.نیاز به قدرت

5.نیاز به تفریح.

نیازهای اساسی مبتنی بر تئوری انتخاب بر خلاف هرم نیاز خدی اساسی مزلو هیچ ترتیب و سلسله مراتب خاصی ندارد و در هر انسان متناسب با شدت هر نیاز در ان فرد مرتب میشود.

برخلاف روانشناسی سنتی که گلسر نام آن را روانشناسی کنترل بیرونی گذاشته بود روانشناسی کنترل درونی که مبتنی بر تئوری انتخاب است توضیح میدهد که رفتار انسانها انتخابی است و مبتنی بر انگیزه های درونی است نه محرک های بیرونی. و هر فرد در هر لحظه از زندگی اش در حال انتخاب رفتار هایش است. در روانشناسی کنترل درونی هیچ محرکی از بیرون نمیتواند مارا وادار به صدور رفتار کند.این خودمان هستیم که  تصمیم میگیریم دست به انتخاب بزنیم و به ان محرک پاسخ بدهیم.

بر خلاف روانشناسی کنترل درونی روانشناسی کنترل بیرونی معتقد است که محرک های بیرونی انسان را وادار به واکنش میکنند. جملاتی از قبیل ( او مرا عصبانی کرد) و ( او مرا مجبور کرد این کار را بکنم ) و ( تو خودت نمیفهمی و باید این کار را که من میگویم بکنی ) همگی از روانشناسی کنترل بیرونی نشات میگیرند که دارای سه باور کلی زیر است.

·         هر محرک بیرونی مرا وادار به پاسخگویی میکند.(مثلا تلفن زنگ میخورد و من باید گوشی تلفن را بردارم.)

·          من میتوانم دیگران را وادار به کاری بکنم که به آن مایل نیستند و دیگران هم میتوانند فکر وعمل و احساس مرا تعیین کنند.

·         این حق و حتی وظیفه من است تا کسانی را که فرامین و دستوراتم را پیروی نمیکنند تحقیر، تهدید یا تنبیه کنم. و برای ان که دستوراتم را انجام دهند اگر لازم بود آنها را تشویق کنم.

گلسر معتقد است مشکلات موجود در ارتباطات بین فردی افراد به دلیل استفاده از روانشناسی کنترل بیرونی است.

 

مولفه های اصلی تثوری انتخاب عبارت اند از:

1) نیاز های اساسی

2)دنیای مطلوب

3) سیستم ادراکی

4) رفتار کلی

مطابق با تئوری انتخاب هر یک از ما انسان ها دارای پنج نیاز اساسی ذاتی هستیم.
1) نیاز به بقا

2)نیاز به عشق و احساس تعلق

3)نیاز به آزادی

4)نیاز به قدرت

5) نیاز به تفریح

گلسر در تئوری انتخاب توضیح میدهد که هیچ کدام از این نیازها بر دیگری ارجحیت ندارد و هیچ سلسله مراتبی برای انها متصور نیست. و ازهر انسان به انسان دیگر میتواند ترتیب و شدت این نیاز ها متفاوت باشد. به عقیده گلسر  رفتار های ما انسان ها حاصل انتخابها یی هستند که به منظور ارضای یکی از این پنج نیاز صادر شده است.

هر کدام از نیازهای ما زمانی ارضا میشود که شیوه انتخاب رفتارهای ما به گونه ای باشد که در جهت برآورده شدن تصاویر دنیای مطلوبمان باشد. دنیای مطلوب دومین مولفه اصلی تئوری انتخاب است.

گلسر در کتاب تئوری انتخاب توضیح میدهد که هر کدام از ما انسانها  خواسته هایی داریم که از انها در ذهنمان تصاویری داریم. این تصاویر ذهنی را گلسر دنیای مطلوب مینامد. دنیای مطلوب هر کس شامل سه بخش است.

1)افراد (ادمهای خواستنی)

2) اشیا یا چیز های مطلوب

3) باور ها و اعتقادات

طبق نظریه انتخاب هر یک از ما دارای دنیای مطلوب منحصر به فرد خودمان هستیم.و هر یک از ما انتخابهایمان رابه گونه ای سامان میدهیم که بتوانیم تصاویر دنیای مطلوبمان را تبدیل به واقعیت خارجی کنیم. هرگاه انتخاب های ما به گونه ای باشد که تصاویر ذهنی دنیای مطلوب ما در دنیای خارج تبدیل به واقعیت شود انگاه ما احساس رضایت خاطر و شادمانی میکنیم. و هرگاه انتخاب های ما به گونه ای باشد که این تصاویر در دنیای خارج تبدیل به واقعیت نشوند ما احساس ناخوشایند خواهیم داشت.

 برای این که بتوانیم تصاویر دنیای مطلوب خودمان را در دنیای بیرون بسازیم و نهایتا یکی از نیاز های اساسی خود را ارضا کنیم از خودمان رفتار صادر میکنیم. در نظریه انتخاب رفتار دارای تعریف خاصی است. رفتار در نظریه انتخاب شامل چهار عنصر است.

1) فکر

2)عمل

3)احساس

4)فیزیولوژی

 

گلسر معتقد است هر رفتار شامل فکر کردن است بدین معنی که ما برای هر کاری که میکنیم فکر میکنیم. و بعد ان فکر را عملی میکنیم. در نتیجه این عملی کردن در ما احساسی تولید میشود و نهایتا برای عملی کردن آن فکر بدن ما فیزیولوژی مربوط به ان رفتار را اجرا میکند. بنا براین هر رفتار ما شامل چهار عنصر فکر- عمل- احساس و فیزیولوژی است. گلسر این مجموعه را رفتار کلی مینامد. به عقیده گلسر از چهار عنصر فوق در رفتار کلی ما به دو عنصر فکر و عمل مستقیما کنترل داریم و به دو عنصر احساس و فیزیولوژی به صورت غیر مستقیم کنترل داریم. گلسر در کتاب تئوری انتخاب این موضوع را با مثال یک خودرو توضیح میدهد. تصور کنید که رفتارکلی ما مانند یک خودرو باشد انگاه دو چرخ جلو که به فرمان متصل هستند و در اختیار راننده هستند به مثابه فکر و عمل هستند و دو چرخ عقب که صرفا دنباله رو هستند به مثابه احساس و فیزیولوژی هستند. بنا براین طبق نظریه گلسر ما میتوانیم متناسب با انتخاب هایمان فکر و عمل خود را کنترل کنیم و نتیجتا احساس و فیزیو لوژی خودمان را هم تحت کنترل خودمان داشته باشیم.

 

مطالب مشابه:

مهمترین انتخاب زندگی

تئوری انتخاب (1)

اپلیکیشن اندرویدی تئوری انتخاب

  • حسین طارمیلر

پیش نوشت: آنچه می خوانیدصرفا نظرات شخصی من است و اعتبار علمی یا تخصصی در هیچ زمینه ای ندارد.


حرفی که در این پست میزنم حرف جدیدی نیست. حداقل تا جایی که من میدانم در تمام رشته های مختلف علوم انسانی به اقتضای همان علم این حرف را تکرار کرده اند. روانشناسی و جامعه شناسی و مردم شناسی و انسان شناسی و... هر کدام به نوعی این سوال را  پرسیده اند : انسان سالم کیست؟ و چه ویژگی هایی دارد؟

در اینجا کاری با تعاریف تخصصی که از انسان سالم در هر رشته میشود ندارم و صرفا برداشت های خودم را اینجا مینویسم.

از نظر من انسان سالم با انسان خوب فرق دارد.انسان خوب بیش از انکه واقعیت داشته باشد یک ایده است.یک ایده دوست داشتنی که البته معتقدم هرکسی که تلاش کند که این ایده را عملی کند و انسان خوبی باشدمتحمل رنج بسیاری خواهد شد. این رنج به این دلیل است که ما عموما تصور میکنیم که انسان خوب بودن یعنی راضی نگه داشتن همه از خود. و البته به قول استاد عزیزم محمد رضا شعبانعلی  "تلاش برای راضی کردن همه به زودی منجر به ناراضی کردن همه میشود" و این گونه است که فردی که قصد داشت انسان خوبی باشد به زودی وقتی همه را از خود ش ناراضی میبیند به این نتیجه میرسد که دنیا جای خوبی نیست و همه سر جنگ با او دارند و کسی قدرش را نمیداند و .... و رفته رفته تنها و تنها تر میشود. به این شیوه انسان خوب بودن منجر به تجربه کمتر رضایت خاطر درونی و احساس خوب درونی میشود. چنین انسانی رفته رفته حال خودش را بد میکند.

انسان سالم اما انسان خوب به این منا که بیان شد نیست. انسان سالم انسانی است که هم خوب است هم بد، هم خوشحال می شود و هم ناراحت، هم خشمگین میشود هم رافت به خرج میدهد. انسان سالم انسانی است که هم ویژگی های ستوده دارد و هم ویزگی های نکوهیده. اما ویژگی ای که انسان سالم را از انسان ناسالم جدا میکند شیوه بروز حالت های نکوهیده  و یا حتی حالت های ستوده است. به عنوان مثال هیجان خشم یک هیجان کاملا طبیعی است که در همه انسانها به صورت ژنتیکی وجود دارد. اما بروز خشم در انسان سالم ، مدیریت شده است و منجر به خشونت فیزیکی یا کلامی نمیشود. اما همین هیجان خشم وقتی مدیریت نشود میتواند منجر به قتل نفس شود. یا حتی کشتار جمعی.

بنا بر این از نظر من انسان سالم انسانی هست که همه هیجانات را تجربه میکند اما شیوه بروز هیجاناتش به گونه ای است که بروز انها برای دیگرا موجب ضرر نیست.

یونگ جمله ای دارد با این مضمون که ترجیح میدهم انسان کاملی باشم تا انسانی خوب.


پ.ن: در روانشناسی خیلی به یونگ و روانشناسان گذشته نگر علاقه ای ندارم، اما با این جمله یونگ موافقم.

  • حسین طارمیلر

پرت و پلا

۲۷
آذر

عشق این طور است که اولش همه به تو میگویند کار احمقانه ای است. رهایش کن.

 به قول معروف تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن. بالاخره مستی اش از سرت میپرد.

اینجا تویی.انتخاب با توست.

اگر به حرفشان گوش کنی و عشقت را فراموش کنی، به تو میگویند افرین که عاقلانه برخورد کردی. و بعد از آن تو میمانی و یک دل که تا آخر عمر هر روز صبح که بیدار میشوی یقه ات را میگیرد.

اما گر گوش نکنی و بمانی به تو خواهند گفت دیوانه ای و عقلت را از دست داده ای. هر چه بیشتر بر عشقت پافشاری کنی بیشتر ملامتت میکنند.
ولی در آخر وقتی تو عاشق میمیری و انها بی عشق میمیرند، آرزو میکنند ای کاش مثل تو زندگی کرده بودند.

  • حسین طارمیلر