گاه نوشت های من، حسین طارمیلر

یادداشتهایی در باره ی زندگی، آرامش و غم زدایی

گاه نوشت های من، حسین طارمیلر

یادداشتهایی در باره ی زندگی، آرامش و غم زدایی

من؟ حسین طارمیلر. کسی که به دنبال فهم بهتر زندگی و جهان است . اینجا از هنر زندگی کردن می نویسم و مخاطب این وبلاگ قبل از هر کس خودم هستم. مینویسم تا بعدا فراموش نکنم و بدانم که قبلا در مورد مسایل چطور فکر میکرده ام.

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی» ثبت شده است

"زندگی در صدف خویش گوهر ساختن است"  تنها یک شعر نو نیست یک تحلیل ساده کامل و کوتاه از زندگیست. زندگی با زنده بودن فرق دارد. زنده بودن یک نشانه ی بیولوژیکیست که صرفا وضعیت زیست شناختی یک وجود را تعریف میکند. حال آنکه زندگی تعریفی متفاوت دارد و البته ربطی هم به زنده بودن ندارد. زندگی یک جریان است. یک حرکت است. یک فرایند است.  

این زندگی در نظر اقبال لاهوری زمانی معنا پیدا میکند که در صدف خود مشغول ساختن گوهر باشی. صدف چیست؟ این ظرف زمان و مکان که در اختیار ماست. همان صدف ماست. اگر در این زمان و مکان گوهر ساختیم که زندگی کرده ایم، اگر کار دیگر کردیم به بطالت گذرانده ایم. بنابراین باید در این صدف گوهر بسازیم. گوهر چیست؟ آنچه که برای ما در این زندگی ارزشمند است گوهر ماست. آنچه که ارزشمند نیست گوهر هم نیست. لذا زمان صرف کردن برای انجام آن بیهوده است. باید برای گوهر ها زمان گذاشت برای آنچه ارزشمند است.

  • حسین طارمیلر

به نام زندگی

۱۷
خرداد


زندگی حتی وقتی انکارش می‌کنی، حتی وقتی نادیده‌اش می‌گیری، حتی وقتی نمی‌خواهی‌اش از تو قوی‌تر است. از هر چیز دیگری قوی‌تر است. 


 آدم‌هایی که از بازداشتگاه‌های اجباری برگشته‌اند دوباره زاد ولد کردند. مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه‌هاشان را دیده بودند، دوباره به دنبال اتوبوس‌ها دویدند، به پیش بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند. 


باور کردنی نیست اما همین گونه است. زندگی از هر چیز دیگری قوی‌تر است.


 آنا گاوالدا



  • حسین طارمیلر

مرگ و زندگی

۰۳
شهریور

سابق بر این ترسی از مرگ داشتم که تمام وجودم را فرا گرفته بود. برای مقابله با ان و به تاخیر انداختنش به طور عجیبی به توصیه های پزشکی عمل میکردم. حتی یک سال گیاه خوار شدم که نتایج معکوسی داد و عملا به مرگ نزدیک تر شدم....

اخیرا اما نظرم در مورد مرگ تغییر کرده است. به خصوص بعد از خواندن کتاب آخرین سخنرانی نوشته رندی پاش. رندی پاش یک دانشمند علوم کامپیوتر بود که در سن 42 سالگی متوجه شد به نوعی سرطان مهلک مبتلا شده است که کمتر از شش ماه فرصت زندگی در اختیار او می گذارد....


او کمتر از شش ماه زمان داشت ولی احتمالا بیشتر از خیلی از ماها زندگی کرد.

وقتی مهلت کوتاه زندگی را درک میکنیم تلاش میکنیم که با کیفیت بیشتری زنگی کنیم و صرفا به گذران وقت مشغول نباشیم.

 وقتی میدانیم زیاد وقت داریم کیفیت زندگی کم میشود. لجظه های به یاد ماندنی اش کم میشود. تجربه های نابش کم میشود. اما در فرصت محدود است که همه لحظات با دقت زیادی در ذهن و جان و روح ماثبت میشود و لدت بخش میشود.

مرگ اگاهی و این که بدانیم خواهیم مرد و به زودی از این دنیا خواهیم رفت نه تنها یک مصیبت نیست که یک موهوبت است که به ما این امتیاز را میدهد که انتخاب کنیم که چطور از زندگی و از این زمان کوتاه لذت ببریم.

  • حسین طارمیلر