ده سال پیش در یک کلاس زبان انگلیسی نشسته بودم که دیدم یکی از دوستانم در حال معرفی یک کتاب به یکی از همکلاسی هایمان بود. عنوان کتاب و عکس روی جلدش به شدت جذبم کرد.کتابی با تصویری از استیون هاوگینک روی صندلی مخصوصش و عنوان خاصش: " جهان در پوست گردو ".
من که آن روزها بسیار به نظریه نسبیت عام انشتین علاقه مند شده بودم و گاه و بی گاه از کتابخانه دانشگاه یا از اینترنت مقالاتی را در مورد نسبیت عام مطالعه میکردم. بسیار برایم جذاب بود که بدانم در کدام دنیا زندگی میکنیم و یا دنیای ما چه مشخصات و مختصاتی دارد. یادم می آید یکبار سرکلاس استاتیک به جای گوش کردن به حرفهای استاد در مورد جسم صلب و ... داشتم کتابچه ای را که در مورد نسبیت و عام خاص انشتین بود میخواندم. و این سوال آینشتین ذهنم را به خود درگیر کرده بود که اگر در قطاری در حال حرکت باشیم و سنگ ریزه ای را از پنجره قطار به بیرون رها کنیم ایا سنگ ریزه در مسیر کاملا عمودی به صورت کاملا مستقیم فرود خواهد امد یا در جهت حرکت قطار با شیب ملایم به زمین برخورد خواهد کرد یا بر عکس در جهت خلاف حرکت قطار حرکت خواهد کرد و به زمین خواهد خورد؟ به هر حال در آن دوران بسیار ذهنم در گیر مسائل فیزیک و نجوم بود. البته هرچه میخواندم بیشتر هم گیج میشدم.
وقتی کتاب جهان در پوست گردو را خواندم هم متوجه بسیاری مسائل شدم و هم سوالات بسیاری برایم به وجود آمد. اما یک چیز برایم آشکار بود. جهانی که قبل از خواند این کتاب در آن زندگی میکردم با جهانی که بعد از خواندن این کتاب در آن زندگی میکردم بسیار متفاوت بود.
گالیله، کوپرنیک،نیوتون و آینشتین هر کدام به طریقی جهان ما را برای همیشه تغییر دادند.و نگاه ما به جهان برای همیشه تغییر کرد.
بعد از گالیله دیگر خورشید به دور ما نمیگشت بلکه ما به دور خورشید میگشتیم.
بعد از کوپر نیک سیارات هم به دور خورشید میچرخیدند و نه به دور ما.
بعد از نیوتون ما فهمیدیم گه چرا ما در فضا هستیم و موقعیت ما با سایر سیارات چطور تنظیم میشود و نیروی جاذبه کشف شد.
بعد از آینشتین ما فهمیدیم که سریعتر از سرعت نور در جهان سرعتی وجود ندارد. و جاذبه ای که نیوتون از ان صحبت میکرد خاصیتی فضا-زمانی دارد.
آینشتین به ما یاد داد که ماده و انرژی دو روی یک سکه هستند با رابطه E=mc2 قابل تبدیل به یک دیگرند و از این رو تا آخر عمر به دنبال تئوری میگشت که همه چیز را با آن بتوان تفسیر کرد. همان "تئوری همه چیز".
از این کشف آینشتین بعدها استفاده شد و بمب های اتمی ساخته شد. عده زیادی در دنیا آنشتین را به خاطر این کشفش ملامت میکردند. وقتی نظر استیون هاوکینگ را در اینباره پرسیدند او گفت این حرف ابلهانه است. و مثل این می ماند که نیوتون را عامل اصلی سقوط هواپیماها بدانیم.
بعد از آینشتین جهان بسیار عوض شد و ما دیگر در یک جهان تخت که همه چیز روی آن سقوط میکرد زندگی نمیکردیم. زمان برای ما مثل قبل تعریف نمیشد. ما که قبل از آن همه چیز را با زمان می سنجیدیم امروز گذشت خود زمان را هم با توجه به سرعت نور محاسبه میکنیم.
بعد از آینشتین هاوکینگ آمد. دانشجوی 22 ساله کمبیریج که قاعدتا نمباید تا بیست و پنج سالگی بیشتر زندگی میکرد. پزشکها گفته بودند یماری ALS به زودی او را خواهد کشت. او که زمان را برای خود تنگ میدید تصمیم گرفت همین زمان کوتاه را هم صرف مطالعه و تکمیل تز. دکترای خود بکند و تکلیف ایده ی سیاه چاله ها را روشن کند. او به قدری درگیر این مساله شد که فراموش کرد به گفته پزشکان باید دو سال بعد میمرد. در نتیجه چند ستل بعد از آن تاریخ هم زندگی کرد و نمرد. در این مدت توانست ثابت کند که بیشتر فضای اطراف ما در کهکشان ها را اده تاریکی پر کرده است. او توانست با ریاضیات پیچیده ثابت کند که سیاه چاله ها اجرام بسیار بزرگ اسمانی هستند که انقدر نیروی جاذبه در أنها شدید و بزرگ است که همه چیز را در خود جذب میکنند و حتی نور هم با سرعت 300 هزار کیلومتر بر ثانیه ای اش نمیتواند از چنگ جاذبه آنها فرار کند و به بیننده برسد. در نتیجه آنها هرگز با چشم دیده نخواهند شد. بعد ها با اسکن میدانهای مغناطیسی پیشبینی هاوکینگ درست از آب در امد. و تئوری وجود سیاه چاله ها در فضا اثبات شد و جهان بار دیگر بررای همیشه تغییر کرد.
استیون هاوکینگ نشستخ بر صندلی چرخدار حال تیتر یک همه روزنامه ها و مجلات علمی شد. جهان از این همه توانایی در یک فرد با بیماری ALS متحیر شده بود. احتمالا هر کس دیگری بود که چنین اتفاقی برایش می افتاد بعد از مدتی افسردگی در گوشه ای بی خبر از همه جا و همه کس در تاریکی سیاه چاله هدی ذهنش میمرد. اما اراده فولادین استیون هاوکینگ نه تنها شکست را بی معنا یافت حتی تصمیم گرفت جهان را برای دیگران هم تغییر بدهد. او امروز در 76 سالگی دنیا را بهتر و بزرگتر از چیزی که تحوییل گرفته بود تحویل داد.
او نه تنها یک فرد مثال زدنی در فیزیک به شمار می رود بلکه فردی است که نشان داد میتوان تسلیم نشد و می توان از تمام ظرفیتهای موجود بهترین استفاده را کرد.
- ۰ نظر
- ۲۳ اسفند ۹۶ ، ۱۴:۰۵
- ۷۲۹ نمایش