گاه نوشت های من، حسین طارمیلر

یادداشتهایی در باره ی زندگی، آرامش و غم زدایی

گاه نوشت های من، حسین طارمیلر

یادداشتهایی در باره ی زندگی، آرامش و غم زدایی

من؟ حسین طارمیلر. کسی که به دنبال فهم بهتر زندگی و جهان است . اینجا از هنر زندگی کردن می نویسم و مخاطب این وبلاگ قبل از هر کس خودم هستم. مینویسم تا بعدا فراموش نکنم و بدانم که قبلا در مورد مسایل چطور فکر میکرده ام.

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

چهارم فروردین ماه سال 95 بود که این وبلاگ را با کلی استرس شروع کردم. حتی نمیدانستم چه میخواهم بنویسم و یا چرا میخواهم بنویسم. قبل از آن بارها به این فکر افتاده بودم که وبلاگی داشته باشم و شروع کنم به نوشتن ولی هرگز جرات نکرده بودم این کار را شروع کنم. 

برای اولین پست اینجا هم کلی با خودم فکر کردم و نتیجه ای هم نرسیدم. تصمیم گرفتم برای شروع یک شعر برای پست اول قرار بدهم چون واقعا مغزم برای نوشتن کار نمیکرد.

برای پست اول این شعر را نوشتم.

"رفتن و تنها شدن آسان نبود
تو ولی عادت به رفتن داشتی"


این یک بیت شعر لا به لای مشاعره من با یکی از دوستان خوبم نسرین بیگی گفته شد. به این ترتیب که ما داشتیم در یک جمعی مشاعره میکردیم و فی البداهه از خود شعر هایی می سرودیم که نوبت من شد و من مصرع اول این شعر را گفتم و برای مصرع دوم چیزی به ذهنم نرسید که دوست خوبم نسرین شعر را بدین شکل که میبینید در مثرع دوم تکمیل کرد و به نظر من انصافا هم زیبایی این تک بیت مرهون مصرع دوم آن است.

حالا امروز هم که صحبت رفتن است  این تک بیت که گویی گِله ها دارد از رفتن ها این روز ها باز در ذهن من چرخ میزند.  

بیشتر از دو سال اینجا زندگی کردم. و واقعا چیزهای بسیار زیادی آموختم. این خانه دیجیتال برای من مثل خانه پدری و مادری ام دوست داشتنی است. 

اما مثل هر بچه ای که روزی بزرگ می شود و از پدر مادر خود مستقل می شود من هم چند وقت پیش تصمیم گرفتم برای خودم خانه ای دیگر بسازم و در آنجا زندگی کنم.  خانه ی جدیدم را اینجا ساخته ام  و به آنجا مهاجرت کرده ام. گرچه دیگر اینجا نخواهم نوشت اما در این خانه را نخواهم بست. و دوست دارم هر از گاهی به این جا سر بزنم و اینجا نفسی بکشم و خاطراتم را مرور کنم. 

  • حسین طارمیلر

ده سال پیش در یک کلاس زبان انگلیسی نشسته بودم که دیدم یکی از دوستانم در حال معرفی یک کتاب به یکی از همکلاسی هایمان بود. عنوان کتاب و عکس روی جلدش به شدت جذبم کرد.کتابی با  تصویری از استیون هاوگینک روی صندلی مخصوصش و عنوان خاصش: " جهان در پوست گردو ".

من که آن روزها بسیار به نظریه نسبیت عام انشتین علاقه مند شده بودم و گاه و بی گاه از کتابخانه دانشگاه یا از اینترنت مقالاتی را در مورد نسبیت عام مطالعه میکردم. بسیار برایم جذاب بود که بدانم در کدام دنیا زندگی میکنیم و یا دنیای ما چه مشخصات و مختصاتی دارد. یادم می آید یکبار سرکلاس استاتیک به جای گوش کردن به حرفهای استاد در مورد جسم صلب و ... داشتم کتابچه ای را که در مورد نسبیت و عام خاص انشتین بود میخواندم. و این سوال آینشتین ذهنم را به خود درگیر کرده بود که اگر در قطاری در حال حرکت باشیم و سنگ ریزه ای را از پنجره قطار به بیرون رها کنیم ایا سنگ ریزه در مسیر کاملا عمودی  به صورت کاملا مستقیم فرود خواهد امد یا در جهت حرکت قطار با شیب ملایم به زمین برخورد خواهد کرد یا بر عکس در جهت خلاف حرکت قطار حرکت خواهد کرد و به زمین خواهد خورد؟  به هر حال در آن دوران بسیار ذهنم در گیر مسائل فیزیک و نجوم بود. البته هرچه میخواندم بیشتر هم گیج میشدم. 

وقتی کتاب جهان در پوست گردو را خواندم هم متوجه بسیاری مسائل شدم و هم سوالات بسیاری برایم به وجود آمد. اما یک چیز برایم آشکار بود. جهانی که قبل از خواند این کتاب در آن زندگی میکردم با جهانی که بعد از خواندن این کتاب در آن زندگی میکردم بسیار متفاوت بود. 

گالیله، کوپرنیک،نیوتون و آینشتین هر کدام به طریقی جهان ما را برای همیشه تغییر دادند.و نگاه ما به جهان برای همیشه تغییر کرد. 

بعد از گالیله دیگر خورشید به دور ما نمیگشت بلکه ما به دور خورشید میگشتیم. 

بعد از کوپر نیک سیارات هم به دور خورشید میچرخیدند و نه به دور ما.

بعد از نیوتون ما فهمیدیم گه چرا ما در فضا هستیم و موقعیت ما با سایر سیارات چطور تنظیم میشود و نیروی جاذبه کشف شد. 

بعد از آینشتین ما فهمیدیم که سریعتر از سرعت نور در جهان سرعتی وجود ندارد. و جاذبه ای که نیوتون از ان صحبت میکرد خاصیتی فضا-زمانی دارد. 

آینشتین به ما یاد داد که ماده و انرژی دو روی یک سکه هستند  با رابطه E=mc2 قابل تبدیل به یک دیگرند و از این رو تا آخر عمر به دنبال تئوری میگشت که همه چیز را با آن بتوان تفسیر کرد. همان "تئوری همه چیز".

 از این کشف آینشتین بعدها استفاده شد و بمب های اتمی ساخته شد. عده زیادی در دنیا آنشتین را به خاطر این کشفش ملامت میکردند. وقتی نظر استیون هاوکینگ را در اینباره پرسیدند او گفت این حرف ابلهانه است. و مثل این می ماند که نیوتون را عامل اصلی سقوط هواپیماها بدانیم. 

 بعد از آینشتین جهان بسیار عوض شد و ما دیگر در یک جهان تخت که همه چیز روی آن سقوط میکرد زندگی نمیکردیم. زمان برای ما مثل قبل تعریف نمیشد. ما که قبل از آن همه چیز را با زمان می سنجیدیم امروز گذشت خود زمان را هم با توجه به سرعت نور محاسبه میکنیم. 

بعد از آینشتین هاوکینگ آمد. دانشجوی 22 ساله کمبیریج که قاعدتا نمباید تا بیست و پنج سالگی بیشتر زندگی میکرد. پزشکها گفته بودند یماری ALS به زودی او را خواهد کشت. او که زمان را برای خود تنگ میدید تصمیم گرفت همین زمان کوتاه را هم صرف مطالعه و تکمیل تز. دکترای خود بکند و تکلیف ایده ی سیاه چاله ها را روشن کند. او به قدری درگیر این مساله شد که فراموش کرد به گفته پزشکان باید دو سال بعد میمرد.  در نتیجه چند ستل بعد از آن تاریخ هم زندگی کرد و نمرد. در این مدت توانست ثابت کند که بیشتر فضای اطراف ما در کهکشان ها را اده تاریکی پر کرده است. او توانست با ریاضیات پیچیده ثابت کند که سیاه چاله ها اجرام بسیار بزرگ اسمانی هستند که انقدر نیروی جاذبه در أنها شدید و بزرگ است که همه چیز را در خود جذب میکنند و حتی نور هم با سرعت 300 هزار کیلومتر بر ثانیه ای اش نمیتواند از چنگ جاذبه آنها فرار کند و به بیننده برسد. در نتیجه آنها هرگز با چشم دیده نخواهند شد. بعد ها با اسکن میدانهای مغناطیسی پیشبینی هاوکینگ درست از آب در امد. و تئوری وجود سیاه چاله ها در فضا اثبات شد و جهان بار دیگر بررای همیشه تغییر کرد.


استیون هاوکینگ نشستخ بر صندلی چرخدار حال تیتر یک همه روزنامه ها و مجلات علمی شد. جهان از این همه توانایی در یک فرد با بیماری ALS متحیر شده بود. احتمالا هر کس دیگری بود که چنین اتفاقی برایش می افتاد بعد از مدتی افسردگی در گوشه ای بی خبر از همه جا و همه کس در تاریکی سیاه چاله هدی ذهنش میمرد. اما اراده فولادین استیون هاوکینگ نه تنها شکست را بی معنا یافت حتی تصمیم گرفت جهان را برای دیگران هم تغییر بدهد. او امروز در 76 سالگی دنیا را بهتر و بزرگتر از چیزی که تحوییل گرفته بود تحویل داد. 


او نه تنها یک فرد مثال زدنی در فیزیک به شمار می رود بلکه فردی است که نشان داد میتوان تسلیم نشد و می توان از تمام ظرفیتهای موجود بهترین استفاده را کرد. 

  • حسین طارمیلر

24 ساعت کمه


حتما شما هم این جمله را شنیده اید که بعضی ها در شکایت به کمبود وقت در روز میگویند که "24 ساعت کمه".
واقعیت این است که همه ما همین 24 ساعت زمان را در اختیار داریم و اگر صادقانه با خودمان فکر کنیم میبینیم که حتی کار هایی که ما انجام میدهیم خیلی بیشتر از کاهایی که افراد بزرگ و موفق انجام مدهند نیست. پس مشکل کجاست؟ احتمالا این که خیلی از ماها نمی رسیم که کار های خود را در طول مدتی که مد نظرمان است انجام دهیم بیشتر به دلیل نا توانی کا در مدیریت زمان  و برنامه هایمان است. یک مشکل بزرگ که ما داریم این است که نمیتوانیم در انجام کارهایمان "اهم فی الاهم" کنیم. یعنی نمیتوانیم مهمترین کارها را از کار های کم اهمیت تر تشخیص بدهیم.

داخل پرانتز: پرانتز باز
کسی را می شناختم که همیشه در کار هایش عقب بود و همیشه در مهمانی ها دیر می امد و وقتی میپرسیدیک که فلانی چرا انقدر دیر؟ میگفت دو هفته از برنامه هایم عقب هستم. یک روز که در محل کارش بودم دیدم در عین این که کار های بسیاری برای انجام دادن دارد در حال تعمیر دسته شکسته جارو است. انهم به مدت طولانی.   وقتی به او نگاه کردم خودش فهمید چرا به او نگاه میکنم و با خنده گفت اینجا اولویت با بی اهمیت ترین کار است.
پرانتز بسته

این که بتوانیم یک لیست از کارهایی که باید انجام دهیم داشته باشیم کافی نیست. باید همچنین بتوانیم در میان ایتم های لیست اهم فی الاهم بکینم. برای این کار یک پیشنهاد اسان دارم. لیست کارهایی که باید انجام بدهید را بنویسید و پیش روی تان داشته باشید. سپس یک نمودار مثل نمودار زیر رسم کنید.





این نمودار که به نمودار اهمیت فوریت آیزنهاور معروف است به شما نشان میدهد که چطور باید کا رایتان را اولویت بندی کنید.
بعد با توجه با اهمیت و فوریت کار ها را انجام بدهید. در این صورت کمتر دچار مساله کمبود زمان خواهیم شد.

اگر علاقه مند هستید در نیای تکنولوژی و با ابزاری هاص کار ها و امورات زندگی تان را مدیریت کنید پیشنهاد میکنم از ترلو هم استفاده کنید

ترلو را میتوانید روی pc از این ادرس پیدا کنید و اگر روی گوشی اندرویدی خود می خواهیداستفاده کنید از اینجا دانلود کنید.
  • حسین طارمیلر

پیش نوشت: این پست صدمین پست این وبلاگ هست و خیلی خوشحالم که این صدمین پست اختصاص داره به معرفی اپلیکیشن اندرویدی تئوری انتخاب به نام "انتخاب خوب، زندگی خوب".

قبلا در چند پست مختلف اینجا و اینجا و اینجا  در مورد تئوری انتخاب و کاربردهاش صحبت کردم و مطلب نوشتم و فکر میکنم تا حدودی باید مشخص شده باشه که من چقدر به این تئوری علاقه مند هستم. کتابهای مختلفی رو که در زمینه تئوری انتخاب نوشته شدن میخونم، فایلهای صوتی که در این زمینه تولید شدن رو گوش میدم، افرادی که به هر ترتیب با این تئوری ارتباط دارند رو دنبال میکنم و خیلی خوشحالم که این شانس رو داشتم که برای ساعتی میهمان مترجم کتاب تئوری انتخاب و نماینده رسمی موسسه تئوری انتخاب گلسر در ایران اقای دکتر علی صاحبی باشم و با ایشون گپی بزنم در مورد ساخت اپلیکیشن اموزشی برای تئوری انتخاب. خوشبختانه اقای دکتر صاحبی از این موضوع هم استقبال و هم حمایت کردند.  از اونجایی که ما خیلی وقت نمیکنیم کتاب بخونیم تصمیم گرفتم برای معرفی تئوری انتخاب به دیگران برنامه ای برای پلتفرم موبایل بنویسم که بیشتر قابل دسترسی هست این روزها. نتیجه این کار شد اپلیکیشنی که میتونید از لینک زیر دانلود کنید. 

پی نوشت: این اپلیکیشن رایگان است و رایگان خواهد ماند. 

دانلود از مایکت

دانلود مستقیم

  • حسین طارمیلر

به آرامی

۱۸
بهمن

به آرامی شروع به مردن میکنیم وقتی جرئت تغییر کردن نداریم.



  • حسین طارمیلر

"حذف کردن رفتارهای منفی ضرورتا به ایجاد و خلق رفتارهای مثبت نمی انجامد"

این جمله خیلی ساده است. خیلی ساده. و شاید بارها و بارها در متون مختلف دیده باشم (یم) و به راحتی از کنار آن به سادگی رد شده باشم(یم).


 کتابِ دیدن دگر آموز شنیدن دگر آموز را می خواندم که به این جمله بر خوردم و خیلی نظرم را جلب کرد. با خودم فکر کردم چقدر در زندگی بر خلاف این جمله کار کرده ام. چقدر همیشه تلاش کرده ام اشتباهات رو انجام ندهم.  وخیلی کم تلاش کرده ام که رفتارهای مثبت خلق کنم. و این احتمالا بهترین دلیل است که چرا همه تغییرات دلخواهم را نتوانسته ام در خودم ایجاد کنم. 

این کتاب در مورد باز آفرینی زندگی است. و توضیح میدهد که فرایند تغییر مبتنی بر اصول تئوری انتخاب چه مراحلی دارد.  

نویسنده این کتاب دکتر علی صاحبی است. البته این کتاب فعلا فقط نسخه دیجیتال دارد و در اپلیکیشن کتابراه قابل خرید و مطالعه است.

  • حسین طارمیلر

مدتها بود که در باره ی رواقیون مطلبی ننوشته بودم. امروز به واسطه اتفاقی که برایم افتاد تصمیم گرفتم ورقی به کتاب فلسفه ای برای زندگی بزنم. از حسن اتفاق قسمتی از کتاب بارز شد که در باره خشم بود. 

خشم یکی از حالات عاطفی و روانی ما انسانهاست. و تقریبا همه ما روزی خشمگین شده ایم و به اصطلاح از کوره در رفته ایم. معمولا هم موقعی که خشمگین نیستیم در مورد خشمگین نشدن شعارهایی می دهیم. ولی گاهی چنان در گرداب خشم می افتیم که فراموش می کنیم روزی در باره اش شعار های عاقلانه ای می دادیم. 

اکثر ما به هنگام خشمگین شدن کنترل خودمان را از دست می دهیم. و با این کار آسیب هایی را هم به خود و هم به دیگران می رسانیم.  و معمولا بعد از خشمگین شدن هم تا ساعتی خودمان را ملامت می کنیم... 

فیلسوفان رواقی در مورد خشم و شیوه مواجهه با آن راه حل های زیبایی داده اند که اگر این روشها را تمرین کنیم می توانیم از زندگی کم تنش تری لذت ببریم.

سنکا: خشم جنونی گذارست که آسیب آن بسی ماندگار است.

سنکا فیلسوف رواقی در باب خشم اندرزهای زیبایی دارد که ارزش تامل و تمرین روزانه را دارد. سنکا میگوید : ما باید با دو گرایش درونی خود مبارزه کنیم. یکی بد فکر کردن در باره ی دیگران و دیگری زود به نتیجه رسیدن درباره ی انگیزه ی انها لازم است.به یاد داشته باشیم که اگر اوضاع بر وفق مراد ما نبود به این معنی نیست که کسی در حق ما بی عدالتی کرده است.

اگر بیش از حد حساس باشیم خیلی زود خشمگین می شویم. این یعنی این که اگر خودمان را نسبت به هر چیز بی تحمل و حساس کنیم انگاه همیشه خشمگین و ناراحت خواهیم بود. چون همیشه چیزی برای ناراحت کردن وجود خواهد داشت. بنابراین ما باید تمرین کنیم که کمی تحمل خود را نسبت به اموری که در اطراف.ما اتفاق می افتد بالا ببریم. بدین روش هم کمتر خشمگین میشویم و هم زمانمان را بیشتر به شادمانی میگذرانیم. 

توصیه ی دیگر سنکا در عین عجیب بودن جالب است. میگوید که مطمئن شویم که هیچوقت بیش از حد آسوده و بی درد نباشیم. سنکا میگوید اگر چنین کنیم آنگاه کمتر از فریاد خدمتکار یا رئیس عصبانی خواهیم شد.

رواقیون در مورد اهانت هم نظر جالب دارند. بخندید!

بله رواقیون معتقد بودند اگر چنان چه کسی به ما اهانت کرد کم هزینه ترین راه برای منحرف کردن تیر اهانت این است که پاسخ اهانت را به شوخی و طنز برگزار کنیم. این.مورد کمی سخت است اما احتمالا کارساز هم باشد.

نکته دیگر این است که به اتفاقات اطرافمان نگاهی بلند مدت داشته باشیم. مثلا میتوانیم از خودمان این سوال را بپرسیم که ایا ده سال بعد هم مساله ای که امروز خشمگینمان میکند خشمگینمان خواهد کرد؟ معمولا پاسخ منفی است. سنکا میگوید عمر ما خیلی کوتاه است و ارزش ان را ندارد که به خشمگینی بگذرد.


سخن آخر رواقیون در مورد خشم این است که اگر به هر ترتیب خشمگین شدیم باید بعد از آن عذر خواهی کنیم تا بدین روش بتوانیم به خودمان یاد اوری کنیم که کاری اشتباه انجام داده ایم و باید از تکرار ان جلو گیری کنیم.



پی نوشت: به گذشته که نگاه میکنم میبینم که انسان صبور تری بودم و کمتر دچار خشم و عصبانیت می شدم و حتی اگر خشمگین هم می شدم عموما با گفتن جمله ی " فعلا نمیتونم حرف بزنم" وقفه ای در واکنش خودم نسبت به مساله خشم بر انگیز ایجاد میکردم و بدینسان راه حلی یافته بودم که کمتر خشمگینم میکرد. اما این روز ها بر خلاف سابق که باید بیشتر بر خشمم کنترل داشته باشم کمتر می توانم کنترلش کنم.  همچنین می بینم که در گذشته هم بیشتر میتوانستم از عبارات عذر خواهی استفاده کنم ولی حالا کمتر بلکه به ندرت استفاده میکنم. 

اینجانوشتن این پست هم برای من تلنگری خویشتن بود تا بیشتر روی کنترل خشم  یا بهتر بگویم مدیریت خشمم کار کنم و هم بهانه ای شد برای اپدیت کردن وبلاگ. اما مهمتر از همه بهانه ای شد برای من تا بتوانم از کسانی که گاهی با خشم با انها بر خورد کرده ام دل جویی کنم. این کار البته عرف وبلاگ نویسی نیست. ولی برای من که میبینم در کنترل خشم گاهی عاجز هستم شروع خوبی است. 



  • حسین طارمیلر

بازیابی

۲۰
آذر

بعد از مدتها غیبت دوباره به اینجا سری زدم و متوجه شدم که بیشتر از 40 روز است که اینجا را ترک کرده ام.  دلیل این که کمتر به اینجا سر زدم و چیزی ننوشتم را خیلی خوب نمیدانم. البته میتوانم تقصیر را گردن خیلی شلوغ بودن بیندازم که البته مشکلی را حل نمی کند. 

راستش انقدر بی برنامه و شلوغ و کلافه شده ام که نه تنها فرصت نمیکنم (بخوانید وقت را میکشم) به اینجا سر بزنم بلکه فرصت نمیکنم کارهای روزمره ام را نیز به درستی انجام دهم. به همین جهت به دلیل درست انجام ندادن کارها در مراوداتم با دیگران نیز بیشتر عصبی هستم و کمتر اهل مدارا و گذشت. حتی از کوچکترین چیزها هم نمیگذرم و متوجه شده ام که سهم پرخاشگری در گفت و گوهایم بیشتر شده. (شاید همه اینها از نتایج ترک نوشتن باشد)

باری تصمیم گرفتم که به هر ترتیب به این اوضاع نا بسامان سامانی بدهم و به قول لایف کوچ ها و روانشناس ها مسئولیت زندگی ام را به دست خودم بگیرم. 


یادم امد که چند وقت پیش کتابی خریده ام به نام اثر مرکب نوشته دارن هاردی. یکی دو فصلش را خوانده بودم ولی نیمه کاره رهایش کرده بودم. به همان دلایل فوق.


 


قبل از این که این حرف ها را اینجا بنویسم داشتم ادامه همان کتاب را میخواندم و از قضا رسیدم به جایی از کتاب که نویسنده توصیه می کرد که برای داشتن یک زندگی مرتب و دلخواه باید وقایعی را که برایتان اتفاق می افتد ثبت کنید. حال این وقایع میخواهد چیز مهمی باشد مثل خریدی میلیونی یا چیزی بی اهمیت مثل تنظیم باد لاستیک.خودرو. یا بگو مگو با اعضای خانواده یا دعوایی شدید با همسر.... به هر حال پیشنهاد دارن هاردی این است که برای این که بتوانیم در اینده تصمیم های بهتری بگیریم و بتوانیم به سمت زندگی دلخواهمان حرکت کنیم نیاز مندیم که تصمیم هایی را که در حال حاضر میگیریم ثبت کنیم و بعدا برای گرفتن تصمیم های اگاهانه تر انها را تحلیل کنیم. 


من هم تصمیم گرفتم که مدتی پا به پای دارن هاردی حرکت کنم و نتایجش را ببینم. و تصمیم گرفتم که نوشتن را دوباره شروع کنم. از لحاظ علمی نمی دانم ولی تجربه خودم می گوید که زمانهایی که می نویسم(هر چند اراجیف) حالم بهتر است. 

پی نوشت: سعی میکنم نتایج همراهی یا برنامه دارن هاردی را هم اینجا ثبت کنم تا هم چیزی نوشته باشم که احتمالا به درد مخاطب بخورد و هم نوشتنش به من کمک کند تا بیش از پیش در مسیر بمانم. 

  • حسین طارمیلر

یکم. 

زمانی که تمام جهان را جهالت گرفته بود و همه جا برده داری می کردند و حقوق انسانها رعایت نمی شد و زنان را تحقیر می کردند و برده ها را تا سر حد مرگ به کار میکشیدند و اسرا را ازار میدادند و... ما در ایرانممنشور حقوق بشر داشتیم. وقتی همه دنیا انسانیت را به لجن کشیده بود این ما ایرانی ها بودیم که انسان وار زیسته ایم اخلاق مدارانه با دیگران مدارا کرده ایم. ان زمان که می توانستیم  مملکتهای تصرف شده را زیر سم اسبهایمان با خاک یکی کنیم کرامت انها را همچون کرامت خودمان پاس داشتیم. این ما بودیم که به جهان حکم فرمایی می کردیم. این ما بودیم که سرور جهان بودیم. این ما بودیم که وقتی همه وحشی بودند انسان بودیم! ما هنوز هم سرور جهانیم. ما فرزندان کورش کبیریم. ما از اعراب ملخ خور بهتریم. ما .... ما.... ما.... 



دوم.

2500 سال پیش کوروش آمد و با عدالت بر مردم خودش و ممالک تحت تصرفش با عدل رفتار کرد. امروز 2500 سال پیش نیست. جهان عوض شده. دیگر نه کوروش هست و نه حکومت هخامنشی. امروز سروران کشور هایی هستند که دموکراسی در آنها جریان دارد. کسانی سروران جهان هستند که قدرت نظامی و قدرت رسانه ای و قدرت صنعتی و قدرت اقتصادی در دستان آنهاست. کسانی که برای کوروش 2500 سال پیش تره هم خورد نمیکنند. اگر میخواهی سرافراز باشید به جای 2500 سال پیش به امروز نگاه کنید ببینید چه دارید؟ چه کار میکنید؟ چطور افتخار افینی میکنید. اعراب 2500 سال پیش را رها کنید. اعراب امروز را ببینید. ما سرورارن جهانیم یا انها که در حال تبدیل شدن به قدرت اول اقتصادی منطقه هستند؟ اروپای صد سال پیش با اروپای امروز چه فرقی کرده؟ مقایسه کنید صد سال پیش خودمان را با انها. کوروش کوروش کوروش....


سوم.

برای رسیدن به اهداف توسعه ملی نمیتوان شعار داد و تهییج کرد و با احساسات دیگران موج سواری کرد. نه باید گذشته گرایی صرف را رواج داد که مردم فخر و غرور خود را در گذشته ها دنبال کنند و از امروز و فردا غافل شوند. و نه باید با پی توجهی به گذشته و نادیده گرفتن تاریخ تهییج جوانان بدون برنامه انها را در دل مشکلات فرستاد. پیشرفت اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و علمی و نظامی و سیاسی و .... در گرو برنامه ریزی های دقیق و حساب شده بر مبنای اصول علمی جامعه شناسی و اقتصاد و روانشناسی و سیاست است و نه در سخنرانی های مهیج و انگیزشی له یا علیه گروهی.

  • حسین طارمیلر

نوشتن یا ننوشتن، مساله این است.

قبل از این که وبلاگ داشته باشم چیزی نمی نوشتم و نوشتن را با همین وبلاگ شروع کردم. اوایل برایم خیلی سخت بود و مدام به نوشتن یک موضوع خاص و ماندگار فکر میکردم. اما رفته رفته به نوشتن عادت کردم و هر از چند گاهی چیزکی می نوشتم و می نویسم و بعضی هایشان را منتشر میکردم. اما قبل از این که شروع به نوشتن کنم هیچ وقت فکر نمیکردم که نوشتن چنین جادویی داشته باشد. قبلا در مورد نوشتن و مزایای ان چیزهایی اینور و انور خوانده بودم ولی به نظرم انها خیلی در مورد من نمی توانست صدق کند. ولی بعد از یکساله شدن وبلاگم و نوشتن تقریبا هفتاد  مطلب با لذت های نوشتن آشنا شدم.

 

شاید فکر کنید نوشتن حرفهوای است که به شما حال خوب می دهد و اگر حرفهوای نباشید و نوشته هایتان هم حرفه ای نباشد احتمالا حال خوبی هم نخواهید داشت. اما به عنوان یک تجربه شخصی حالا این را می دانم که مهم نیست که نوشته های شما در سطح عالی و حرفه ای باشد یا نه. پس از مدتی از خود نوشتن لذت خواهید برد. این توصیه روانشناسان هم.هست.  گاهی اوقات که ناراحت هستیم نوشتن در مورد احساساتمان به ما کمک می کند که آرام تر بشویم و ذهنمان و خاطرمان آسوده تر با شد.شما با نوشتن می توانید احساسات مبهم و ناراحت.کنندهوخود را در غالب کلمات ریخته و بهتر مورد ارزیابی قرار دهید.

اما نوشتن هم مانند هر چیز دیگری که دو رو دارد یک مشکل هم دارد، و آن ننوشتن و دردسر های ننوشتن است.

وقتی هرگز چیزی ننوشته اید صرفا لذت نوشتن را از دست داده اید، اما اگر بعداز مدتی نوشتن چند وقتی ننویسید غیر از آن که لذت نوشتن را از دست داده اید دچار عذاب وجدان هم خواهید شد. احساس می کنید که چیزی را تز دست داده اید یا گم کرده اید. شاید باور کردنی نباشد ولی من فکر میکنم که نوشتن نوعی اعتیاد مثبت است.

وقتی نمی نویسیم احساس می کنیم که چیزی کم است. یا کاری باید انجام می شد و نشده است. یا این که انگار چیزی را گم کرده ایم. چیزی که نمیدانیم چیست. این را من می گویم که خیلی هم مرتب ننوشته ام. حالا ببینید کسانی که مرتب می نویسند چقدر اعتیاد به نوشتن دارند. 



  • حسین طارمیلر

سکوت

گاهی علامت خستگیست و گاهی علامت حیرت. 

گاهی علامت شرم است، گاهی علامت خشم.

گاهی علامت قهر است، گاهی علامت ترس.

گاهی تنها صداییست که شنیده می شود

گاهی تنها شعریست که فهمیده می شود.

گاهی هم بهترین زبان مشترکی است که می شود با آن حرف زد، حرف هایی را که با کلمات نمی شود زد.

آری پشت پرده سکوت همیشه رضا نیست.






  • حسین طارمیلر