مرگ و زندگی
سابق بر این ترسی از مرگ داشتم که تمام وجودم را فرا گرفته بود. برای مقابله با ان و به تاخیر انداختنش به طور عجیبی به توصیه های پزشکی عمل میکردم. حتی یک سال گیاه خوار شدم که نتایج معکوسی داد و عملا به مرگ نزدیک تر شدم....
اخیرا اما نظرم در مورد مرگ تغییر کرده است. به خصوص بعد از خواندن کتاب آخرین سخنرانی نوشته رندی پاش. رندی پاش یک دانشمند علوم کامپیوتر بود که در سن 42 سالگی متوجه شد به نوعی سرطان مهلک مبتلا شده است که کمتر از شش ماه فرصت زندگی در اختیار او می گذارد....
او کمتر از شش ماه زمان داشت ولی احتمالا بیشتر از خیلی از ماها زندگی کرد.
وقتی مهلت کوتاه زندگی را درک میکنیم تلاش میکنیم که با کیفیت بیشتری زنگی کنیم و صرفا به گذران وقت مشغول نباشیم.
وقتی میدانیم زیاد وقت داریم کیفیت زندگی کم میشود. لجظه های به یاد ماندنی اش کم میشود. تجربه های نابش کم میشود. اما در فرصت محدود است که همه لحظات با دقت زیادی در ذهن و جان و روح ماثبت میشود و لدت بخش میشود.
مرگ اگاهی و این که بدانیم خواهیم مرد و به زودی از این دنیا خواهیم رفت نه تنها یک مصیبت نیست که یک موهوبت است که به ما این امتیاز را میدهد که انتخاب کنیم که چطور از زندگی و از این زمان کوتاه لذت ببریم.