داستان اصلی
- ۰ نظر
- ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۲:۲۰
- ۲۷۰ نمایش
روز معلم را تبریک میگویم
نه به آن کسی که به من راه رفتن آموخت،
نه به آن کسی که به من نوشتن آموخت،
نه به آن کسی که به من انتگرال گرفتن آموخت،
نه به آن کسی که به من کار کردن آموخت،
تبریک می گویم به کسی که به من آموخت، هر چند به تلخی، دوست داشتن را.
روزت مبارک.
ترس ریشه ی همه درد سر های ماست. تا وقتی می ترسیم خلاق نیستیم. و شادی را تجربه نمی کنیم. جایی که ترس باشد عشق نیست. این جمله را از ماریان ویلیامسون وام گرفته ام. باید تجربه کرده باشید تا ان را عمیقا درک کنید. واقعا جایی که ترس باشد خبری از شادی نیست. خبری از لذت بردن از اتفاقات ساده نیست. خبری از زندگی نیست. هر چه هست اظطراب است. نگرانیست. و تاوقتی اینها هستند طعم خوش زندگی را نمی چشیم. دیگر از بیکار بودن لذت نمیبریم.از خوردن غذا از پوشیدن لباس نو و اتفاقات ساده. چون در لحظات بی کاری مدام ترس می اید به سراغمان. با بعضی ترسها باید کنار امد و بعضی را باید تحلیل کرد به پوچی انها رسید. بعضی ترس ها را هم باید با انجام همان کار ترسناک از بین برد. خلاصه که ترس هایمان را باید از بین ببریم تا انها ما را از بین نبرده اند.
کتاب خوبی که در این زمینه خواندم و فکر میکنم میتواند مفید باشد کتاب خانم دبی فورد و ماریان ویلیامسون است به نام اثر سایه.
بسیاری از ما در زندگی روز مره با مشکلاتی مواجه می شویم یا در شرایط پر
استرسی قرار می گیریم که نهایتا منجر به تحمل تنش های فراوان در روان ما
می شود که گاه موقت و زود گذر و گاه ساعت ها و روز ها به طول می انجامد و
در ما حس نا خوشایندی از احساس عدم ارامش را تولید میکند. گاهی با گذشت
زمان های طولانی و فراموش کردن ان موضوعات وقتی دوباره همان مسایل را یاد
اوری می کنیم مجددا همان احساس های نا خوشایند در ما تولید می شود، گویی
همین لحظه که به ان موضوع فکر می کردیم ان اتفاق برایمان افتاده و دوباره
خود را در شرایط مجسم میکنیم و دوباره حالمان بد می شود. اما چرا؟ مگر زمان
های زیادی از ان موضوع نمی گذرد؟ مگر ما ان موضوع را برای خودمان حل نکرده
ایم؟ مگر ما به ارامش نرسیده بودیم؟ حالا چرا دو باره احساس نا ارام بودن
در درون خود می کنیم؟
پاسخ ان در قالب کلمات اسان و و در قالب عمل
کمی سخت است. واقعیت این است که فراموش کردن هنری است که کمتر کسی ان را
بلد است. عده زیادی از ما در دام مشکلات و اتفاقات می افتیم و نمی توانیم
از فکر کردن به مشکلات روز مره ی خود رهایی یابیم. و هر چه بیشتر به ان فکر
میکنیم بیشتر از دنیای واقعی دور و در افکار خود غرق می شویم. و البته هر
چه بیشتر فکر کنیم سخت تر می توانیم فراموش کنیم. و هر چه سخت تر فراموش
کنیم ان فکر بیشتر در ذهن ما ثبت می شود و بعد ها راحت تر یاد اوری می
شود. و یاد اوری مجدد منجر به تولید احساسات مشابه و حال بد مشابه خواهد
شد. ایا می توانیم موضوعات و مسایل را فراموش کنیم؟
خبر بد این است که ما معمولا مسایلی را که ما با انها در گیری فکری
داریم نمی توانیم فراموش کنیم . و انها برای همیشه در ذهن ما ثبت می شوند.
کافیست در شرایط مشابه قرار گیریم یا نا خود اگاه فکرمان با دیدن تصویری یا
شنیدن صدایی یا بوییدن عطری تحریک شود. مجددا همه اتفاقات مثل یک فیلم
سریع در ذهن ما از جلوی چشممان رد می شود و همه چیز دوباره برای ما اتفاق
می افتد. آیا این به ان معنی است که ما هر گز نخواهیم توانست از شر این
افکار و این احساسات رهایی یابیم؟
بسیاری از ما البته توانسته ایم به
مرور زمان با این مشکلات کنار بیاییم و دیگر مثل سابق نسبت به این مسایل
حساس نباشیم. اما بعضی از ما همچنان با مسایل قدیمی درگیریم و تحریک
میشویم. چه تفاوتی بین افرادی که کنار میایند و افرادی که هنوز به راحتی
تحریک میشوند وجود دارد. چرا بعضی ها دیگر نسبت به مشکلات سابق حساس نیستند
اما بعضی به راحتی در برابر مشکلات گذشته و حال به شدت تحت تاثیر قرار می
گیرند و احساس های نا خوشایندی را تجربه می کنند؟
اتفاقاتی که در
عالم بیرون اتفاق می افتد غیر قابل تغییر هستند و وقتی اتفاقی میافتد ما
دیگر نمی توانیم به عقب برگردیم و از اتفاق افتادن ان جلو گیری کنیم.
تصادفی که اتفاق می افتد دیگر نمی توان به عقب برگشت و از ان جلو گیری کرد.
دعوایی که بین زن و شوهر اتفاق می افتد و حرف هایی که رد و بد می شود دیگر
قابل بازگشت نیست. مرگ عزیزان همینطور و رد شدن در امتحانات و....
اتفاقاتی هسنتد که بعد از وقوع دیگر قابل تغییر نیستند.