گاه نوشت های من، حسین طارمیلر

یادداشتهایی در باره ی زندگی، آرامش و غم زدایی

گاه نوشت های من، حسین طارمیلر

یادداشتهایی در باره ی زندگی، آرامش و غم زدایی

من؟ حسین طارمیلر. کسی که به دنبال فهم بهتر زندگی و جهان است . اینجا از هنر زندگی کردن می نویسم و مخاطب این وبلاگ قبل از هر کس خودم هستم. مینویسم تا بعدا فراموش نکنم و بدانم که قبلا در مورد مسایل چطور فکر میکرده ام.

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۴ مطلب با موضوع «کتاب خوانه» ثبت شده است

یک دسته جدید در نظر گرفته ام برای نوشته هایی که مربوط به کتابهایی است که خوانده ام. در این دسته بندی از کتابهایی که خوانده ام میگویم و درحقیقت یک خلاصه ای از کتاب را نه دقیقا طبق متن بلکه رفا برداشت های خودم را مینوسیم.  به خاطر همین عمدا این بخش را "کتاب خوانه" نام گذاری کرده ام. هم به صدا "کتابخانه"خوانده می شود و ان حس قفسه کتابخانه را به من می دهد و هم به متن "کتاب خوانه" نوشته می شود که برای من به معنی کتاب هایی است که خوانده ام و اینجا در موردشان میگویم. امیدوارم برای شما مفید باشد. شما هم کتابهای خوبی که خوانده اید را به من معرفی کنید. ممنونم

  • حسین طارمیلر


این نوشته یک مقدمه هم دارد که میتوانید اینجا بخوانید

تئوری انتخب: انگیزه درونی منجر به انتخاب میشود و صدور رفتار میشود.

 

ویلیام گلسر روانپزشک امریکایی و مبدع تئوری انتخاب معتقد بود انسانها مبتنی بر انگیزه های درونی و نه محرک های بیرونی   دست به انتخاب هایی میزنند تا یکی از نیاز های پنج گانه خود را ارضا کنند. گلسر نام این فرایند را که شامل فکر کردن - عمل کردن - احساس کردن و فیزیولوژی بدن ما میشود را رفتار کلی گذاشت. بر این اساس هر رفتار انسان هدفمند است و معطوف به ارضای یکی از نیاز های پنج گانه است.

از نظر تئوری انتخاب ما انسانها پنج نیاز اساسی داریم.

1. نیاز به بقا

2. نیاز به عشق و احساس تعلق

3. نیاز به ازادی

4.نیاز به قدرت

5.نیاز به تفریح.

نیازهای اساسی مبتنی بر تئوری انتخاب بر خلاف هرم نیاز خدی اساسی مزلو هیچ ترتیب و سلسله مراتب خاصی ندارد و در هر انسان متناسب با شدت هر نیاز در ان فرد مرتب میشود.

برخلاف روانشناسی سنتی که گلسر نام آن را روانشناسی کنترل بیرونی گذاشته بود روانشناسی کنترل درونی که مبتنی بر تئوری انتخاب است توضیح میدهد که رفتار انسانها انتخابی است و مبتنی بر انگیزه های درونی است نه محرک های بیرونی. و هر فرد در هر لحظه از زندگی اش در حال انتخاب رفتار هایش است. در روانشناسی کنترل درونی هیچ محرکی از بیرون نمیتواند مارا وادار به صدور رفتار کند.این خودمان هستیم که  تصمیم میگیریم دست به انتخاب بزنیم و به ان محرک پاسخ بدهیم.

بر خلاف روانشناسی کنترل درونی روانشناسی کنترل بیرونی معتقد است که محرک های بیرونی انسان را وادار به واکنش میکنند. جملاتی از قبیل ( او مرا عصبانی کرد) و ( او مرا مجبور کرد این کار را بکنم ) و ( تو خودت نمیفهمی و باید این کار را که من میگویم بکنی ) همگی از روانشناسی کنترل بیرونی نشات میگیرند که دارای سه باور کلی زیر است.

·         هر محرک بیرونی مرا وادار به پاسخگویی میکند.(مثلا تلفن زنگ میخورد و من باید گوشی تلفن را بردارم.)

·          من میتوانم دیگران را وادار به کاری بکنم که به آن مایل نیستند و دیگران هم میتوانند فکر وعمل و احساس مرا تعیین کنند.

·         این حق و حتی وظیفه من است تا کسانی را که فرامین و دستوراتم را پیروی نمیکنند تحقیر، تهدید یا تنبیه کنم. و برای ان که دستوراتم را انجام دهند اگر لازم بود آنها را تشویق کنم.

گلسر معتقد است مشکلات موجود در ارتباطات بین فردی افراد به دلیل استفاده از روانشناسی کنترل بیرونی است.

 

مولفه های اصلی تثوری انتخاب عبارت اند از:

1) نیاز های اساسی

2)دنیای مطلوب

3) سیستم ادراکی

4) رفتار کلی

مطابق با تئوری انتخاب هر یک از ما انسان ها دارای پنج نیاز اساسی ذاتی هستیم.
1) نیاز به بقا

2)نیاز به عشق و احساس تعلق

3)نیاز به آزادی

4)نیاز به قدرت

5) نیاز به تفریح

گلسر در تئوری انتخاب توضیح میدهد که هیچ کدام از این نیازها بر دیگری ارجحیت ندارد و هیچ سلسله مراتبی برای انها متصور نیست. و ازهر انسان به انسان دیگر میتواند ترتیب و شدت این نیاز ها متفاوت باشد. به عقیده گلسر  رفتار های ما انسان ها حاصل انتخابها یی هستند که به منظور ارضای یکی از این پنج نیاز صادر شده است.

هر کدام از نیازهای ما زمانی ارضا میشود که شیوه انتخاب رفتارهای ما به گونه ای باشد که در جهت برآورده شدن تصاویر دنیای مطلوبمان باشد. دنیای مطلوب دومین مولفه اصلی تئوری انتخاب است.

گلسر در کتاب تئوری انتخاب توضیح میدهد که هر کدام از ما انسانها  خواسته هایی داریم که از انها در ذهنمان تصاویری داریم. این تصاویر ذهنی را گلسر دنیای مطلوب مینامد. دنیای مطلوب هر کس شامل سه بخش است.

1)افراد (ادمهای خواستنی)

2) اشیا یا چیز های مطلوب

3) باور ها و اعتقادات

طبق نظریه انتخاب هر یک از ما دارای دنیای مطلوب منحصر به فرد خودمان هستیم.و هر یک از ما انتخابهایمان رابه گونه ای سامان میدهیم که بتوانیم تصاویر دنیای مطلوبمان را تبدیل به واقعیت خارجی کنیم. هرگاه انتخاب های ما به گونه ای باشد که تصاویر ذهنی دنیای مطلوب ما در دنیای خارج تبدیل به واقعیت شود انگاه ما احساس رضایت خاطر و شادمانی میکنیم. و هرگاه انتخاب های ما به گونه ای باشد که این تصاویر در دنیای خارج تبدیل به واقعیت نشوند ما احساس ناخوشایند خواهیم داشت.

 برای این که بتوانیم تصاویر دنیای مطلوب خودمان را در دنیای بیرون بسازیم و نهایتا یکی از نیاز های اساسی خود را ارضا کنیم از خودمان رفتار صادر میکنیم. در نظریه انتخاب رفتار دارای تعریف خاصی است. رفتار در نظریه انتخاب شامل چهار عنصر است.

1) فکر

2)عمل

3)احساس

4)فیزیولوژی

 

گلسر معتقد است هر رفتار شامل فکر کردن است بدین معنی که ما برای هر کاری که میکنیم فکر میکنیم. و بعد ان فکر را عملی میکنیم. در نتیجه این عملی کردن در ما احساسی تولید میشود و نهایتا برای عملی کردن آن فکر بدن ما فیزیولوژی مربوط به ان رفتار را اجرا میکند. بنا براین هر رفتار ما شامل چهار عنصر فکر- عمل- احساس و فیزیولوژی است. گلسر این مجموعه را رفتار کلی مینامد. به عقیده گلسر از چهار عنصر فوق در رفتار کلی ما به دو عنصر فکر و عمل مستقیما کنترل داریم و به دو عنصر احساس و فیزیولوژی به صورت غیر مستقیم کنترل داریم. گلسر در کتاب تئوری انتخاب این موضوع را با مثال یک خودرو توضیح میدهد. تصور کنید که رفتارکلی ما مانند یک خودرو باشد انگاه دو چرخ جلو که به فرمان متصل هستند و در اختیار راننده هستند به مثابه فکر و عمل هستند و دو چرخ عقب که صرفا دنباله رو هستند به مثابه احساس و فیزیولوژی هستند. بنا براین طبق نظریه گلسر ما میتوانیم متناسب با انتخاب هایمان فکر و عمل خود را کنترل کنیم و نتیجتا احساس و فیزیو لوژی خودمان را هم تحت کنترل خودمان داشته باشیم.

 

مطالب مشابه:

مهمترین انتخاب زندگی

تئوری انتخاب (1)

اپلیکیشن اندرویدی تئوری انتخاب

  • حسین طارمیلر

معرفی کتاب تئوری انتخاب (1)
پیش نوشت: این مطلب بخش اول از یک مطلب است که در مورد کتاب تثوری انتخاب مینویسم. امیدوارم مفید باشد.

پیش نوشت دو: این مطالب برداشت های ازاد من به عنوان یک مخاطب عام است از یک موضوع تخصصی.

 

آدم با زخم بروی زمین امد. زخم جدایی. زخم طرد شدن و تبعید شدن به زمین برای ادامه ی زندگی. برای ما که از نسل ادمیم زخم همیشه وجود داشته و چیز غریبی نیست... و هر یک از ما  کوله باری از این گذشته های تلخ داریم که همیشه با خودمان حمل میکنیم.و چقدر حمل ان برایمان سخت و رنج اور بوده و چقدر از دیدن گاه و بیگاه محتویات این کوله بار حالمان بد شده.

 

اگر اهل کتاب و کتاب خوانی باشید حتما اولین جملات کتاب بوف کور صادق هدایت را خوانده اید.

"در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارندو اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند -زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی بوسیله افیون و مواد مخدره است- ولی افسوس که تاثیر این گونه دارو ها موقت است و بجا ی تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید."

تجربه های تلخ ما انقدر واقعی و در دسترس ذهن و محتمل برای وقوع دوباره به نظر میرسند که گاهی عملا ما را فلج میکنند و گاهی فکر میکنیم نیازمند جلسات طولانی روان درمانی و روانکاوی و مشاوره هستیم تا بتوانیم گذشته خود را از اعماق ذهنمان بیرون بکشیم و هلاجی کنیم تا بتوانیم دوباره حال خوب را تجربه کنیم.

  روانشناسی کلاسیک که با زیگموند فروید شروع شد چنین دید گاهی داشت و معتقد بود ریشه بسیاری از روان رنجوری ها و روان ازردگی های بشر در تجربه های تلخ دوران کودکی اوست و درمان ان از طریق روان کاوی و ریشه یابی  و شناخت عامل اصلی ایجاد مشکل انجام میشود. فروید تا انجا پیش رفت که ادعا کرد عقده ها که حاصل تجربه های تلخ گذشته ما هستند ما را کنترل میکنند و عملا گاه اختیار امور به دست میگیرند.

بسیاری از ما البته بدون این که فروید را بشناسیم و با نظریاتش اشنا باشیم کم و بیش همان طور رفتار میکنیم و حال و اینده خود را تحت تاثیر گذشته خود خلق میکنیم.
اما همه این طور نیستند. از جمله کسانی که با نظریات گذشته نگر فروید و یونگ و امثالهم مخالفت کرد دکتر ویلیام گلسر بود. روانپزشک معروف امریکایی. گلسر نظریه پرداز تئوری انتخاب، معتقد بود ما بیشتر از ان چه که تصور میکنیم، بر زندگی خودمان کنترل داریم و تمام اعمال و رفتار ما و حتی احساساتی که تجربه میکنیم حاصل انتخاب های ماست.

گلسر حتی معتقد است آن چیزی را که روانپزشکان و روانشناسان تحت عنوان بیماری افسردگی و اظطراب میشناسند در حقیقت بیماری یا عارضه ای خارج از کنترل فرد نیست که بر او عارض شده باشد. بلکه وضعیت های کاملا طبیعی مغز هستند که فرد انتخاب کرده که خود را در ان وضعیت ها قرار دهد.

احتمالا به نفع ارضای بعضی از نیاز های اساسی خود این کار را میکند. که البته روشهای موثری نیستند و فرد میتواند انتخاب های بهتری بکند.

گلسر بر خلاف نظر رایج روانپزشکان و روانشناسان، انسان را اسیر و در کنترل ترشح هورمون های خاص در مغز نمیداند و معتقد است این ماییم که تصمیم میگیریم با انتخاب رفتار ها و اعمالمان چه حسی را در خودمان به وجود بیاوریم. و باید مسئوولیت ان احساسات را چه خوب و چه بد بپذیریم.

 

برخلاف روانشناسی سنتی، گلسر معتقد بود که ما علی رغم داشتن تجربه های تلخ در گذشته میتوانیم اینده خوبی را برای خودمان رقم بزنیم و این کار نیازی به کنکاش در گذشته افراد ندارد. او معتقد است گذشته هر چه که بوده تمام شده و امروز ما مشکلی هم اگر داریم مربوط به امروز است و میتوانیم ان را حل کنیم. گذشته گذشته است و خارج از دسترس ماست و تغییر ان غیر ممکن است، پس برای حل مشکل امروز باید مشکلات امروز را بررسی کرد و کنکاش گذشته نتیجه ای در بر ندارد.

ویلیام گلسر کتابی دارد که در ان اساس تئوری انتخاب را با زبانی ساده  و روان توضیح و البته اموزش میدهد که بسیار کاربردی و مفید است.

ادامه دارد...



تئوری انتخاب (2)

  • حسین طارمیلر

مرگ و زندگی

۰۳
شهریور

سابق بر این ترسی از مرگ داشتم که تمام وجودم را فرا گرفته بود. برای مقابله با ان و به تاخیر انداختنش به طور عجیبی به توصیه های پزشکی عمل میکردم. حتی یک سال گیاه خوار شدم که نتایج معکوسی داد و عملا به مرگ نزدیک تر شدم....

اخیرا اما نظرم در مورد مرگ تغییر کرده است. به خصوص بعد از خواندن کتاب آخرین سخنرانی نوشته رندی پاش. رندی پاش یک دانشمند علوم کامپیوتر بود که در سن 42 سالگی متوجه شد به نوعی سرطان مهلک مبتلا شده است که کمتر از شش ماه فرصت زندگی در اختیار او می گذارد....


او کمتر از شش ماه زمان داشت ولی احتمالا بیشتر از خیلی از ماها زندگی کرد.

وقتی مهلت کوتاه زندگی را درک میکنیم تلاش میکنیم که با کیفیت بیشتری زنگی کنیم و صرفا به گذران وقت مشغول نباشیم.

 وقتی میدانیم زیاد وقت داریم کیفیت زندگی کم میشود. لجظه های به یاد ماندنی اش کم میشود. تجربه های نابش کم میشود. اما در فرصت محدود است که همه لحظات با دقت زیادی در ذهن و جان و روح ماثبت میشود و لدت بخش میشود.

مرگ اگاهی و این که بدانیم خواهیم مرد و به زودی از این دنیا خواهیم رفت نه تنها یک مصیبت نیست که یک موهوبت است که به ما این امتیاز را میدهد که انتخاب کنیم که چطور از زندگی و از این زمان کوتاه لذت ببریم.

  • حسین طارمیلر