گاه نوشت های من، حسین طارمیلر

یادداشتهایی در باره ی زندگی، آرامش و غم زدایی

گاه نوشت های من، حسین طارمیلر

یادداشتهایی در باره ی زندگی، آرامش و غم زدایی

من؟ حسین طارمیلر. کسی که به دنبال فهم بهتر زندگی و جهان است . اینجا از هنر زندگی کردن می نویسم و مخاطب این وبلاگ قبل از هر کس خودم هستم. مینویسم تا بعدا فراموش نکنم و بدانم که قبلا در مورد مسایل چطور فکر میکرده ام.

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ارامش» ثبت شده است

پیش از این چند مطلب در مورد آرامش ذهنی نوشته ام که بعضی هایشان را در قالب مجموعه ی رواقیون و زندگی شادمانه منتشر کرده ام و بعضی هایشان را هم بدون دسته بندی خاصی منتشر کرده ام و بعضی هایشان را هم هنوز منتشر نکرده ام. اما همچنان دوست دارم در این باره بنویسم. و فکر میکنم هر چه در این باره بنویسیم باز هم کم است. 

2500 سال پیش دیوژن خُم نشین می گفت: آرامش یک مفهوم ذهنی است. یعنی آرامش در بیرون از ما نیست. چیزی نیست که بتوانیم آن را در بیرون از خودمان پیدا کنیم. نمیتوانیم آن را در پول و ثروت و قدرت و ماشین خوب و خانه چند هزار متری و ... پیدا کنیم. البته که وجود ثروت تا حدی که نیاز های اولیه را در انسان مهیا کند لازم و ضروریست و قطعا موجب آرامش خاطر است. اما در نگاه کلی دیوژن و کلبیون همان را هم برای داشتن آرامش لازم نمی بینند. 

به گفته دیوژن 2500 سال پیش و رواشناسان امروز آرامش یک مفهوم  درونیست. وقتی می گوییم آرامش درونیست یعنی صحبت از روح و روان و جان آدمی می کنیم. یعنی ما زمانی آرامش داریم که روح و روان ما در آرامش است. یعنی همان زمانی که چیزی را تحلیل نمیکنیم، با چیزی مقابله نمی کنیم، چیز ها را همانطور که هستند می پذیریم، آن زمان آرامش داریم. 

اگر بخواهیم از نظر روانشناسی و فلسفه علت از دست رفت ارامش را بررسی کنیم به یک جواب می رسیم. خودمان. 

یعنی هیچ کس نمی تواند ارامش ما را به هم بریزد. تنها کسی که می تواند ارامش ما را به هم بریزد خودمان هستیم. اشتباه نکنید منظورم این نیست که برای کسب ارامش به جنگ خودمان برویم.  منظورم این است که ما گاهی ارامشمان را به وجود چیز هایی گره میزنیم که در صورت دور شدن ان چیز ها از زندگی ما انگاه ارامش ما هم به هم میریزد.

تصور کنید من ارامشم را به داشتن یک خودرو سالم گره بزنم. به محض این که این خودرو در راه خراب شود من دیگر ارامش نخواهم داشت. 

ما معمولا با ساخت تصاویر خاص و زیبا و رویایی در ذهنمان و مقایسه ان با چیزی که در دنیای بیرون داریم و دیدن اختلاف زیاد بین انها باعث می شویم ارامشمان ازدست برود و دچار غم و اندوه یا خشم و اظطراب بشویم.



مطالب مشابه:

نسبت کنترلگری و آرامش

  • حسین طارمیلر

شب

۰۲
آبان

 برداشت یک:

چند سال پیش یک کتاب در مورد توسعه مهارت های نوشتاری در زبان انگلیسی میخواندم. کتاب قدیمی ای بود. اسم کتاب developing writing skills بود. احتمالا در بازار پیدا نمیشود. چون سال چاپ ان مربوط به دهه 50- 60 میلادی بود و من هم ان را به طور کاملا اتفاقی در یک زیر زمین لابلای کتاب های رها شده ی یک دانشجوی رشته فیزیک که قبل از انقلاب به امریکا مهاجرت کرده بود پیدا کردم. کتاب برای کسانی نوشته شده است که زبان اصلی انها زبان انگلیسی است.   در یک بخش از کتاب که مربوط به اموزش نوشتن  روز نوشته هاست یک داستان کوتاه بود که از زبان یک دختر نوشته شده بود که در شیفت شب کار میکرد و برای رفت و امد از محل کار تا خانه باید از اتوبوس استفاده میکرد. نقل داستان این بود که ان دختر مردمانی را که در شب زیست میکردند و در روز میخوابیدند توصیف میکرد. از دید او مردمان شب با مردمان روز بسیار تفاوت داشتند.در نگاه او انها کسانی هستند که دیدشان نسبت به زندگی با مردمان روز متفاوت است. و زندگی را و ارامش شب را میفهمند و زیست شبانه را اگاهنه انتخاب کرده اند و و سکوت شب را به هرج و مرج روز ترجیح داده اند. ....

برداشت دو :

خودم را میبینم که در شب ارامش بیشتری پیدا میکنم. غروب که میشود و افتاب که میرود بر خلاف عموم مردم من حالم بهتر میشود. روز ها منتظرم تا شب شود و زندگی من شروع شود. انگار من هم یکی از ان مردمان شبم. مردمانی که سکوت و ارامش شب را ترجیح میدهدند به روشنایی و هیا هوی روز و به بودن و شنیدن و دیدن ادمهایی که هر روز مسابقه وار کار میکنند و در یک رقابت تنگا تنگ با یکدیگر در جدالند. اما مردمان شب این طور نیستند. مردمان شب با هم رقابتی ندارند. با هم جدالی ندارند باهم حتی حرفی هم ندارند که بزنند. مردمان شب فقط نگاه میکنند  و با نگاهشان با هم حرف میزنند. و با نگاهشان هم را نوازش میکنند. اتوبوس های شب مثل اتوبوس های روز شلوغ نیستند. در اتوبوس های شب مردم مثل کرمها در هم نمی لولند. انها ازادند که هر صندلی را که دوست داشتند انتخاب کنند و بنشینند. احتمالا کنار پنجره در سکوت چراغ های خیابان را نگاه میکنند که یکی پس  از دیگری از کنارشان رد میشوند. مردمان شب خاصند و با مردمان روز خیلی فرق دارند. حتی مردم در شب هم با همان مردم در روز متفاوتند و مثل مردمان شب رفتار میکنند. نمیدانم این ویژگی مردمان شب است یاویژگی خود شب. هر چه هست زیباست و دوست داشتنی و ارزشش را دارد که برای یکبار تجربه هم که شده یک سفر شبانه با اتوبوس بروید تا لذت سکوت و ارامش شب را تجربه کنید.



  • حسین طارمیلر