گاه نوشت های من، حسین طارمیلر

یادداشتهایی در باره ی زندگی، آرامش و غم زدایی

گاه نوشت های من، حسین طارمیلر

یادداشتهایی در باره ی زندگی، آرامش و غم زدایی

من؟ حسین طارمیلر. کسی که به دنبال فهم بهتر زندگی و جهان است . اینجا از هنر زندگی کردن می نویسم و مخاطب این وبلاگ قبل از هر کس خودم هستم. مینویسم تا بعدا فراموش نکنم و بدانم که قبلا در مورد مسایل چطور فکر میکرده ام.

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خنثس» ثبت شده است

پیش نوشت: چند وقتی بود چیزی ننوشته بودم و دنبال بهانه ای میگشتم تا چیزکی بنویسم. چند خطی که در ادامه میخوانید حرف جدیدی نیست و شاید بتوان گفت از روزی که بشر زبان را اختراع کرد یا کمی بعد از اختراع زبان به این موضوع اگاه بوده که رابطه ای هست میان زبان و احساسات. این را میتوان حتی در ضرب المثل ها و متل های سرخ پوستی هم دید. انجا که حتی تمدن مثل شرق رشد نکرده بود. اما به هر حال بهانه ای شد برای من تا دوباره به این فضا سری زده باشم. پایان پیش نوشت.


شاید پیش امده باشد که به خاطر اشتباهی که انجام داده اید خودتان را سرزنش کنید. مثلا امتحان گواهی نامه را رد شده باشید. احتمالا وقتی افسر میگوید برو دو هفته بعد بیا و شما از ماشین پیاده میشوید شروع میکنید به سرزنش کردن خودتان:اَه اَه اَه. من خیلی دست و پا چلفتی ام. اصلا نفهم ام. وگرنه یه رانندگی که چیزی نداره چرا نباید بتونم بار اول قبول شم؟ من کودنم...


یا بر عکس ممکن است وقتی از ماشین پیاده می شوید با خودتان بگویید: نسبت به دفعه قبل خیلی خوب بودم. اشتباهاتم کمتر بود. فقط یه اشتباه داشتم. مطمئنم اگر دقت کنم این بار قبول میشم...

در حالت دوم شما خودتان را سرزنش نمی کنید. بلکه همراه خودتان هستید و مثل یک دوست خودتان را تشویق میکنید. به خودتان امید میدهید.

اتفاقی که در بیرون از ما افتاد کاملا یکسان است. مردود شدن در امتحان رانندگی. ولی ییی از این گفت و گو ها حال خوب ایجاد میکند و یک گفت و گو حال بد. 

حال خوب و بد ما مستقیما با شیوه ای که ما با خودمان حرف میزنیم ارتباط دارد.  این که ما اتفاقات اطرافمان را با چه کلماتی توصیف می کنیم تعیین کننده این است که ما چه احساسی خواهیم داشت. ممکن است دو نفر به یک منظره نگاه کنند و یکی سر شار از حس شادمانگی و شور و شعف باشد و دیگری بر عکس منظره را خیلی کسل کننده توصیف کند. انگاه احساسات این دو نفر با هم یکسان نخواهد بود. هرچند که منظره کاملا یکسان است. فکر میکنم که سر نخ هایی از این که چگونه میتوانیم در خودمان احساس خوشبختی ایجاد بکنیم به دست خودم و شما داده باشم. کاملا درست است است ما میتوانیم با انتخاب کلماتی که به ما احساس خوب می دهد حال خوب خودمان را انتخاب کنیم. فقط کافی است انچه را که از ادنیای بیرون ادراک میکنیم در قالب کلماتی که در ما احساس خوب ایجاد میکند بریزیم. افکارمان را در قالب هر کلمه ای که بریزیم متناسب با شکل ظرف همان کلمه در خودمان احساسات ایجاد خواهیم کرد. 

ای برادر تو همه اندیشه ای

 مابقی خود استخوان و ریشه ای


مولانا می گوید ما فقط اندیشه ایم. یعنی هر گونه که بیندیشیم همانگونه خواهیم بود. اگر افکارمان و ادراکاتمان از جهان بیرون را با کلمات منفی برای خودمان به کار ببریم احتمالا غمگین و افسرده و یا مظطرب خواهیم بود. اما اگر با کلمات مثبت انها را توصیف و تعریف کنیم انگاه معنایی مثبت و سازنده به جهان اطراف خودمان میدهیم. و در نتیجه احساسمان هم خوشایند خواهد بود.


اگر به کسی که روبروی ما میجنگد بگوییم "دشمن" احساسات ما به گونه ای است که حاضریم اورا بکشیم. اما اگر به او بگوییم پدری که زن و فرزندانش منتظر بازگشت او هستند و تمام لحظاتشان سرشار از اظطراب است و این فرد هم برای دفاع از خانواده اش به جنگ امده، انگاه در ما احساساتی شکل میگیرد که احتمالا به راحتی حاضر به کشتن او نباشیم.


باز واقعیت بیرونی یکیست. اما این که ما ان تجربه بیرونی را با چه کلماتی در درون خودمان و برای خودمان ترجمه میکنیم احساسات متفاوتی را در ما تولید خواهد کرد.  کلمات قدررتمند ترین ابزاری هستند که بشر تا کنون اختراع کرده. میتوان از ان در جهت ایجاد بهترین و بدترین حال ها استفاده کرد. 

لُب مطلب ان که جهانِ بیرون یکیست و برداشتهای انسانها از ان بی نهایت. ماییم که انتخاب میکنیم دنیای بیرون را زیبا و گلخانه وار ببینیم یا زشت و شوره زار. به قول خیام:

                                  ماییم که اصل شادی و کان غمیم

شادی و غم در درون ماست نه در بیرون. و بستگی دارد به این که ما جهان را چگونه ببینیم. این دیگر کاملا دست خودماست که با انتخاب کلمات و تعابیر زبانی منفی شیشه ای تیره جلوی چشممان بگیریم و دنیا را تیره و تار ببینیم یا بر عکس با انتخاب کلمات مثبت برای تعریف اتفاقات بیرونی هر فیلتر تاریک کننده ای را از جلوی چشمانمان برداریم. 

ما باید خیلی خوشحال باشیم که در فرهنگی زندگی میکنیم و نفس میکشیم که بزرگانش به زیبایی این نکات را به ما می اموزند.  مولانا به ما میگوید:

                         پیش چشمت داشتی شیشه ی کبود

                         زان سبب دنیا کبودت می نمود

نتیجه گیری

بد نیست ما هم گاهی با خودمان خلوت کنیم و ببینیم با خودمان چه شکلی حرف میزنیم؟ایا با خودمان با کلماتی حرف میزنیم  که در ما احساس خوب ایجاد میکند یا با کلماتی که در ما احساسات ناخوشایند ایجاد میکند.

انچه ما به خودمان میگوییم مستقیما روی تصویری که ما از خودمان داریم هم اثر میگذارد. یعنی ما خودمان را قبل از این که در دنیای بیرون بسازیم در دنیای درون با استفاده از کلمات و تعابیر زبانی میسازیم. 

نوشتن این کلمات و سطور هر لحظه داستاهایی را برایم دوباره یاد اوری میکند که دوست داررم همه اشان را برای شما هم بنویسم. اما چون تعداد زیاد است و احتمالا با اشاره به یکی شما خودتان میتوانید موارد دیگر را هم بیاد اورید به نوشتن یکی بسنده میکنم. 

شعر زیبایی از مجتبی کاشانی



ذهن ما باغچه است

گل در آن باید کاشت

و نکاری گل من

علف هرز در آن می روید

زحمت کاشتن یک گل سرخمولانی

کمتر از زحمت برداشتن هرزگی آن علف است

گل بکاریم بیا

تا مجال علف هرز فراهم نشود

بی گل آرایی ذهن

نازنین

نازنین

نازنین

هرگز آدم ، آدم نشود.


 



  • حسین طارمیلر