گاه نوشت های من، حسین طارمیلر

یادداشتهایی در باره ی زندگی، آرامش و غم زدایی

گاه نوشت های من، حسین طارمیلر

یادداشتهایی در باره ی زندگی، آرامش و غم زدایی

من؟ حسین طارمیلر. کسی که به دنبال فهم بهتر زندگی و جهان است . اینجا از هنر زندگی کردن می نویسم و مخاطب این وبلاگ قبل از هر کس خودم هستم. مینویسم تا بعدا فراموش نکنم و بدانم که قبلا در مورد مسایل چطور فکر میکرده ام.

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

غم وغم زدایی 2

سه شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۲۷ ب.ظ

پیش نوشت: این نوشته مقدمه ای دارد که خواندنش میتواند کمک کند درک بهتری از این پست داشته باشید. میتوانید آن مقدمه را از لینک زیر بخوانید.

غم و غم زدایی


بررسی زندگی انسان های بزرگ به ما نشان داده که آنها کسانی بوده اند که در میان انبوه غم ها همچنان زیبا زندگی کرده اند و البته نه تنها در غم غرق نشدند که شنا کردن در این دریای غمناک را آموختند و به دنیا نشان دادند که آنها از غمشان بزرگ تر هستند. شاید بشود گفت در این زمینه بزرگ ترین کسی که تا به حال بوده مولوی بوده. مولوی کسی بود که در شادی پراکنی استاد بوده و در اشعارش بسیار میبینید در مورد بیهوده بودن غم پروری و لزوم شاد زیستی حرف میزند.


خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال  

هر غمی کو گِرد ما گردید شد در خون خویش

 و مولانا اصولا معتقد بود که :

 باده غمگینان خورند و ما ز می خوش دل تریم

یعنی اساسا غم را در مقامی نمی دید که خود را تسلیم آن کند. بلکه بر عکس میگوید من که از فرط شادمانی از خودِ مِی هم دل شاد تر هستم. من به مِی نیازی ندارم. مِی را باید کسانی بخورند که خود را اسیر و برده ی غم کرده اند. 

اما با این همه مولانا کسی نبود که غم را تجربه نکرده باشد. بر عکس کسی بود که 14 سال در فراق شمس سوخت. و خیلی خوب میدانست که ادم محزون و مغموم چطور ادمی هست. ولی در شعر او سراغی از تسلیم شدگی بر غم نمی بینید.  مولانا تعبیر زیبایی دارد که با استفاده از آن و به زبان تمثیل توضیح میدهد غم چیست و چگونه به وجود می آید و چگونه می شود غم را از بین برد.

مولانا در آن تعبیر زیبا روح و روان انسان را به یک برکه تشبیه میکند. و میگوید هر چقدر برکه روح انسان زلال تر و شفاف تر باشد انسان شادمان تر و سر زنده تر و شاداب تر می شود و هر چقدر اب این برکه رو به تیرگی رفت نشان میدهد که انسان ناراحت تر است. غم و ناراحتی در نگاه مولوی همان خس و خاشاکی است که روی آبِ برکه می نشیند و آب را از زلالی می اندازد. و می گوید این خس و خاشاک هر چه بیشتر روی اب بنشیند بیشتر جلوی روان بودن اب را میگیرد و رفته رفته اگر خس و خاشاک زیاد شود آب از حرکت می ایستد و با گذشت زمان آن برکه روان به مردابی ساکن و بد بو بدل می شود.  مولانا میگوید اگر می خواهید شادمان باشید و اگر می خواهید این خس و خاشاک غم را از روی برکه روحتان بزدایید یک راه دارد و ان این است که کاری بکنید که اب برکه روان بشود. چون اگر آب روان شد آن وقت خس و خاشاک را هم با خود می برد و دوباره اب برکه زلال و شفاف می شود. و این امر ممکن نیست الا به جوشش اب از درون برکه. اب که از درون بجوشد لاجرم در برکه هم روان می شود. و برکه را پاک میکند. برای همین است که مولانا هرگز خود را تسلیم غم نمی کند. چرا که میداند اگر تسلیم غم شود خس و خاشاک غم به زودی جلوی روان بودن اب را میگیرد و برکه را به مرداب بدل میکند. و به خاطر همین بود که با این که خود در غم فراق شمس می سوخت ولی به جای ناله و نفرین بر دنیا و خود می گفت:

                در این خاک در این خاک در این مزرعه ی پاک

                به جز عشق به جز مهر دگر تخم نکاریم



  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۶/۰۵/۱۰
  • ۳۵۶ نمایش
  • حسین طارمیلر

غم و غم زدایی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی