گاه نوشت های من، حسین طارمیلر

یادداشتهایی در باره ی زندگی، آرامش و غم زدایی

گاه نوشت های من، حسین طارمیلر

یادداشتهایی در باره ی زندگی، آرامش و غم زدایی

من؟ حسین طارمیلر. کسی که به دنبال فهم بهتر زندگی و جهان است . اینجا از هنر زندگی کردن می نویسم و مخاطب این وبلاگ قبل از هر کس خودم هستم. مینویسم تا بعدا فراموش نکنم و بدانم که قبلا در مورد مسایل چطور فکر میکرده ام.

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

پیش نوشت: آنچه در ادامه می خوانید نظرات شخصی من است که با توجه به تجربیات خودم از محیط اطرافم برداشت کرده ام. ممکن است اگر در این باره تحقیقات میدانی انجام شود رد یا تائید شود.


 شاید کمی پارادوکسیکال به نظر برسد. اکثر ما دیده و شنیده ایم که افراد میگویند که از سیاست دوری میکنند. یا به دلیل این که دنیای سیاست را پیچیده میدانند از ان پرهیز میکنند چرا که فکر میکنند این گونه ارامش بیشتری را تجربه خواهند کرد. 

اما تجربه من از دیدن و بودن با دوستانم و اطرافیانم به من نشان داده که اتفاقا افرادی که بیشتر دنیای سیاست را به صورت منظم دنبال میکنند از آرامش بیشتری برخوردارند.  و در حقیقت کمتر دیده ام که افرادی افسرده یا مظطرب باشند.

روانشناسان معتقدند کسانی که زیاد به گذشته ناکام خود فکر میکنند خلق و خوی افسرده کننده را در خود تقویت میکنند و کسانی که با نگرانی به اینده فکر میکنند بیشتر خود را دچار اظطراب میکنند. و کسانی که در حد تعادل به گذشته و اینده و حال فکر میکنند در ارامش به سر می برند.  


نکته ای که در این میان هست این است که دنبال کردن سیاست این مزیت را دارد که فرد را به زمان حال سنجاق میکند. اخبار سیاست عموما در مورد مسائل روزانه است. و بدین سبب کسی که سیاست را پیگیری میکند دائما در زمان حال به سر میبرد. و کمتر فرصت پیدا میکند که در گذشته ی ناکام خود فرو رود.  یا زیادی نگران آینده باشد.


نکته دیگری که در پیگیر مسائل سیاسی و اخبار روز بودن وجود دارد این است که فرد با مطالعه سیاست روز در حقیقت خود را مجهز به مجموعه ای از اطلاعات و شناخت هایی در مورد سیاستمداران میکند و داشتن این اطلاعات به فرد این امکان را میدهد که در مواقع لازم از انها جهت تصمیم گیری و تعیین سرنوشت خود استفاده کند. 

باز نکته ای که روانشانسان به آن معتقدند این است که هر چقدر فردی احساس داشتن کنترل بر زندگی داشته باشدبه لحاظ سلامت روانی در سطح بالاتری قرار دارد.

بنا براین یک مزیت دیگر پیگیری آگاهانه سیاست این است که فرد با هدف جمع اوری اطلاعات و استفاده از ان اطلاعات برای تعیین سرنوشت(در انتخابات ها) خود مسایل سیاسی روز را دنبال میکند.  در نتیجه احساس کنترل بیشتری بر زندگی خود خواهد داشت. در نتیجه حس ارامش بیشتری را تجربه خواهد کرد




  • حسین طارمیلر

امروز با سوالی مواجه شدم که شاید همه در طول زندگیمان کم و بیش با ان مواجه شده باشیم. تصور کنید در یک مکان عمومی هستید و ناگهان متوجه میشود که پدر یا مادری فرزند خرد سال خودش را در مکانی عمومی به شدت تنبیه بدنی میکند. واکنش شما چیست؟ 

دخالت میکنید؟ یا به سادگی از کنار موضوع رد میشوید و در دل با خودتان میگویید به من ربطی ندارد. موضوع خانوادگی است! 

مسئولیت ما در قبال چنین اتفاقی چیست؟ مسئولیت ما در قبال ان کودک چیست؟ در قبال اینده ان کودک؟ ان کودک ممکن است همیشه در چنین وضعیتی به سر ببرد. در خانه یا سایر مکانهای عمومی.  

ما به عنوان یک انسان چه وظیفه ای داریم؟ 


  • حسین طارمیلر
در مورد فرمول های تبدیل یک رابطه بد به یک رابطه خوب انقدر گفته و نوشته شده که به نظرم دیگر حتی شنیده هم نمیشود. کافی است قدم در کتاب فروشی ها بگذارید و به قفسه کتابهای روانشناسی عمومی سری بزنید. انواع و اقسام تیتر های تجاری را خواهید دید. چطور همسر موفقی باشم؟ یا چطور شوهر خوبی باشم؟ یا چطور شوهر بد اخلاقم را خوش اخلاق کنم؟ چطور یک شبه فلان کنم و یکروزه بهمان کنم؟ .....

معمولا هم میخوانیم میبینم بعد از چند وقت اثری نکرده تقریبا. من اما در پی اموزش خوشبختی و موفقیت نیستم. من دنبال اینم که به شما بگویم اگر خواستید یک رابطه خوب را به یک رابطه بد تبدیل کنید چه کار باید بکنید. اگر از دستور العمل های من استفاده کنید قطعا میتوانید رابطه خوبتان را به یک رابطه بد تبدیل کنید.
کنترلگری

در این جا ده فرمان خودم جهت تخریب یک رابطه خوب را برای شما مینویسم.

یک: غر غر کنید. نسبت به همه چیز غر بزنید. به هر چیزی که طرف مقابلتان در رابطه کنترلی بر ان ندارد. مثلا غر بزنید که چرا هوا بد است یا چرا ترافیک سنگین است... فراموش نکنید طرف مقابلتان هر توضیحی که داد شما نباید قانع شوید. در برابر هر توضیح شدت غر غرتان را افزایش دهید و به چیز های جدید گیر بدهید و الکی غر بزنید.

دو: انتقاد کنید. هر اتفاقی افتاد شما فقط انتقاد کنید. و طرف مقابلتان را مقصر بدانید. مسئولیت همه اشتباهات را به گردن او بیندازید. از کار های خوب هم انتقاد کنید. و کار های بد و اشتباه را به بهانه ای یاد اوری کنید و انتقاد کنید.

سه: بدبین باشید. هر پیشنهادی که داده شد شما مشکلات ان پیشنهاد را بزرگ کنید و سمت منفی ان را مدام تکرار کنید. اجازه ندهید پیشنهاد های مثبت عملیاتی بشود. یا اگر شد شما طی ان مدام به نکات منفی اشاره کنید و بگویید که من از اول میدانستم.

چهار: تهدید کنید. اگر سر یک موضوع با هم به نتیجه نرسیدید از تهدید استفاده کنید. نقطه ضعف طرف مقابلتان را پیدا کنید و از همانجا او را تهدید کنید.اگر از تنها شدن میترسد تهدید به رفتن و تنها گذاشتنش بکنید. اگر از گفتن یا شنیدن حرفی میترسد او را تهدید به انجام همان کار بکنید. خلاصه تهدید ابزار خوبی است اگر به موقع بتوانید از ان استفاده کنید به راحتی میتوانید یک رابطه خوب را خیلی زود به یک رابطه بد و تخریب شده و غیر قابل تحمل تبدیل کنید.

پنج: تحقیر کنید. کاری که تحقیر در رابطه انجام میدهد هیچ ابزار دیگری انجام نمیدهد. استفاده کنید قول میدهم موفق شوید. اگر کسی برای شما کاری انجام داد اصلا به روی خودتان نیاورید و ترجیحا ان کار را با کار دیگری که فرد دیگری مثلا پدر یا مادر شما برای شما انجام میداده مقایسه کنید و بگویید ان کار بهتر بوده. یک راه بهتر تحقیر کردن این است که ان را فقط در خلوت خودتان انجام ندهید بلکه ان را در برابر دیگران انجام دهید این طوری کارساز تر خواهد بود.
اثرات کنترلگری

شش: قهر کنید. قهر کردن دو روش دارد. قهر از روی ضعف و قهر از روی قدرت. اگر از روی ضعف قهر کنید ممکن است به هدفتان برسید ولی ممکن است با دلجویی طرف مقابلتان دلتان نرم شود و این خطر وجود دارد که رابطه بهبود یابد. پس از روی قدرت قهر کنید. یعنی طرفتان را نادیده بگیرید. و با او قهر کنید. اگر منت کشی کرد محل ندهید. چند بار که این شکلی قهر کنید کیفیت رابطه اتان به شدت افت میکند و میتوانید با خیال راحت مطمئن باشید که در تبدیل یک رابطه خوب به یک رابطه بد موفق بوده اید.

هفت: رفتار های ناخوشایند انجام بدهید. ببینید طرف مقابلتان از چه رفتارهایی بدش می اید. شما دقیقا همان کار را بکنید. این شکلی مطمئن میشوید که به اندازه کافی دل او را شکسته و او را آزار داده اید. انجام رفتار های ناخوشایند شاید برای خودتان هم ناخوشایند باشد اما شما تحمل کنید اگر میخواهید رابطه اتان را خراب کنید حتما باید از این ابزار به درستی استفاده کنید.

هشت: توجه نکنید. وقتی کسی که با او در رابطه هستید با شما حرف میزند به در و دیوار نگاه کنید. سعی کنید تا جایی که میتوانید از برقراری تماس چشمی حذر کنید. تماس چشمی با فرد مقابل یکی از راه های اولیه برای برقراری رابطه خوب است. پس سعی کنید کمتر تماس چشمی برقرار کنید.


نه: ناسپاسی کنید. در مقابل رفتار های خوب ناسپاسی کنید. تشکر کردن و قدر دانی کردن این خطر را دارد که رابطه خوب را حتی بهتر کند. پس حواستان باشد این کار را نکنید.

ده: پر توقع باشید. توقع بیش از حد رابطه را هر روز میخورد. کافیست توقعتان را هر روز بیشتر کنید تا ببینید چه بلایی به سر رابطه می اورد. این یکی مثل دارو های روانپزشکی است. باید هر دفعهه دوزش را بالا تر ببرید تا از کارکردش مطمئن شوید. 

پی نوشت: این روش ها را امتحان کنید. همان طور که گفتم قول میدهم رابطه خوبتان خراب شود. 


مطالب کمتر مرتبط دیگر:
  • حسین طارمیلر

سیاوش قمیشی

۳۰
ارديبهشت

از وقتی نوار های کاست بازار گرمی داشتن تا بعدها که سر و کله کامپیوترها و سی دی پلیر ها و انواع mp3 پلیر ها پیدا شد به اهنگ های سیاوش قمیشی گوش میکردم و هنوز هم گاهی اگر وقتی پیدا کنم گوش میکنم. سیاوش قمیشی از اون دست خواننده هایی هست که در هر دورانی از دردها مون خونده.  از همه دلتنگی هامون برامون خونده و هیچ وقت تو تنهایی ها تنهامون نذاشته.

از البوم تاک دنبالش میکنم. توی ترانه هاش احساس عمیقی از همذات پنداری رو تجربه کردم. با البوم فرنگیسش بی کسی های عاشقانه و رویایی یک نوجوان رو شبها قبل از خواب پرسه میزدم. با البوم نقابش با ترانه سرایی یغما گلرویی بیشتر به عمق تنهایی ادمها و خودم پی می بردم. با البوم قصه ی امیر تنهایی های یک زندانی رو زندگی کردم. وقتی بود که بچه بودم و دانشجوهای سیاسی رو دستگیر میکردن.با البوم رگبار هم لذت موسیقی راک رو میچشیدم هم لذت ترانه های ناب و عمیق رو. با طاقت بیار رفیق که سال 88 خوند دلداری بزرگی به همه کسایی داد که در جست و جوی ازادی تا پای جان پش رفتن.


برای ادمی مثل من که از هنر چیز زیادی سر در نمیارم تعریف کردن از یک هنرمند بزرگ شاید حق مطلب رو به درستی ادا نکنه. بهترین تعریف از سیاوش قمیشی گوش کردن به آثارش هست. لذتی که بعد از شنیدنش وجود داره به تنهایی از تمام گلماتی که من برای توصیفش بکار میبرم گویا تره.  سیاوش قمیشی در ترانه هایش زنده است. سیاوش قمیشی فقط یک خواننده نیست. یک سبک زندگیه.امیدوارم همچنان پایدار و برقرار بمونه و با ترانه هاش ما رو به دنیای خیال انگیز و رویایی ترانه هاش ببره.



  • حسین طارمیلر

بی تفاوتی

۳۰
ارديبهشت

بی تفاوتی. ژستی که خیلی ها میگیرند تا نشان دهند مثل بقیه کوته فکر و بازی خورده نیستند، بیشتر از ان که نشانه هوش و ذکاوت سرشار و بینش و بصیرت بالا باشد نشانه خود بزرگ بینی بیمارگونه و خود همه چیز دان پنداری و بد تر از همه ترس است. کسی که اشکارا بین دو گزینه موجود نمیتواند یکی را انتخاب کند با هوش نیست، اتفاقا کم هوش است. در هر انتخاباتی مخالفان را به تحریمی ها و بی تفاوت ها ترجیح میدهم. مخالفان جرات ابراز وجود دارند و مسئولیت انتخاب خود را میپذیرند و میفهمند که هر مسابقه ای یک طرف برد دارد و یک طرف باخت. اما بی تفاوت ها همان ترسو هایی هستند که در هر حال نمیخواهند شکست بخورند. و از ترس شکست نخوردن هرگز پیروز هم نمیشوند اما وقیحانه و با انتخاب بی تفاوتی، خود را در موضعی فراتر از شکست و پیروزی قرار میدهند و با نگاهی عاقل اندر سفیه به انتخاب کنندگان نگاه میکنند. بی تفاوت ها نه با هوشند، نه بصیرت دارند، نه شجاع. ترسو هایی هستند کم هوش و مسئولیت گریز.

  • حسین طارمیلر

انتخاب

۲۹
ارديبهشت
انتخاب کردن در قلب خودش یک ویژگی مهم داره. و اون شجاعت انتخاب کردنه. خیلی از ادمها این شجاعت رو ندارن که انتخاب کنند. چون نمیتونن از بین دو یا چند گزینه یکی یا چند تا رو کنار بذارن. و ریاکارانه از مناسب نبودن گزینه ها یا وجود نداشتن تفاوت بین گزینه ها حرف میزنن. 
از نظر تئوری هیچ دو گزینه ای کاملا یکسان نیستند. اگر کسی نمیتونه بین دو تا گزینه گزینه بهتر رو انتخاب کنه قطعا مشکل از خودشه نه از گزینه ها.
  • حسین طارمیلر

حال بی حالی

۲۷
ارديبهشت

بعضی روز ها وقتی از سر کار بر میگردم تا ساعت دو یا سه بعد از ظهر میخوابم. وقتی بیدار میشوم کسلم و  دنیا یک رنگ دیگری دارد.رنگی متفاوت از انچه صبح موقع خواب دیده بودم. انگار خاکستری باشد. باید یک حرکتی انقلابی کرد تا دوباره رنگارنگش کرد.  قبلا در مورد چیز هایی که حالم را خوب میکرد نوشته بودم. معمولا انجام یکی از ان کار ها رنگی به دنیایم می پاشد. 


پی نوشت. نگاه کردن به گلهای مادرم را هم باید به ان لیست اضافه کنم.

  • حسین طارمیلر
پیش نوشت: اسم این پست را فعلا موفقیت یا خوشبختی گذاشته ام. ممکن است در اینده اسم بهتری برای این سلسله پست ها بگذارم. 


موفقیت. همه ما به دنبال موفق شدن هستیم. اما همه ما به چند دسته تقسیم می شویم. بعضی از ما عطش موقیت داریم. تعداد کمی از ما موفق هم میشوند و مابقی موق نمی شوند. انها که موفق شده اند هم به اندازه کافی خوشنود نیستند. ازمیان کسانی که موفق شدند عده ی کمتری خوشنود هم هستند.  

پرانتز:(امار دقیق از دسته بندی فوق وجود ندارد اما همه با نگاه اطراف خودمان کم و بیش افراد هر دسته را میشناسیم.)

چون دسته بندی ما مبتنی بر کلمات موفقیت و خوشنودی هست بهتر است قبل از هرچیز منظورمان از موفقیت و خوشنودی را مشخص کنیم. در اینجا من موفقیت را به معنای وضعیتی که پس از به دست اورد دستاورد های بیرونی ایجاد میشود میگیرم. طبیعتا این موفقیت نمود بیرونی دارد. یعنی مثلا با خانه و ماشین و حساب بانکی و ... شناخته می شود. اما خوشنودی یا رضایتمندی نمود بیرونی ندارد. یعنی کسی ممکن است خانه ، ماشین ، یا حساب پر از پول نداشته باشد اما از زندگی خود راضی باشد. مثلا کسانی که دایم در سفر هستند، نه خانه ای دارند و نه ماشینی و نه حتی پولی. انها با اندک پولی که در ازای کار برای دیگران به دست میاورند مسافرت کرده و جاهای مختلف روی زمین را میبینند.

با این حساب حالا خوب میفهمیم که مثلا افراد متعلق به هر کدام از طبقات بالا چه ویژگی هایی دارند. مثلا ناموفق های خوشنود را میتوانیم از موفق های نا خوشنود جدا کنیم. 

نکته: فلاسفه و روانشناسان و دانشمندان علوم شناختی و همه کسانی که به نوعی رفتار انسان را بررسی کرده اند و میکنند همگی روی این نکته اتفاق نظر دارند که انسان در جست و جوی سعادت است. در جست و جوی نیک زیستی و شادمانی و بهروزی است. در جست. جوی خوشبختی است. اما تعریف خوشبختی چیست؟و ما به چه کسی میگوییم خوشبخت؟

معمولا ما معنای خوشبختی را در خودمان جست و جو نمیکنیم. ما معنای خوشبختی را معمولا از رسانه ها گرفته ایم. مثلا ثروت را با خوشبختی اشتباه گرفته ایم. البته رسانه ها هم انچه را که نمود بیرونی داشته باشد بهتر میتوانند به عنوان نماد خوشبختی معرفی کنند. انها معمولا از به تصویر کشیدن کیفیت های خاصی از زندگی که معنای متفاوتی از خوشبختی بدهد عاجزند.

اما خوشبختی برای هر فرد میتواند معنای متفاوتی داشته باشد. مسلما انچه که عمیقا روح مرا خوشنود می کند ممکن است برای شما چیز بی معنا یا پوچی باشد. بنا بر این برای این که احساس خوشبختی بکنیم لازم است بدانیم که هر کدام از ما در چه حالتی احساس خوشبختی میکنیم؟ دلایل به وجود امدن احساس خوشبختی در من با دلایل به وجود امدن احساس خوشبختی در هر ادم دیگری و در هزمان دیگری متفاوت است. بنا بر این خوشبختی برای هر کس مسیری منحصر به فرد دارد. و هر کس باید خودش تشخیص بدهد که چه چیزی برایش عامل ایجاد حس خوشبختی است.

با این حساب اگر میخواهیم خوشبخت بشویم لازم است خیلی خوب بدانیم که 
اولا ما کجای این دسته بندی قرار داریم. یعنی بدانیم که چه کسی هستیم. و برای این کار باید اول بدانیم که چه کسی نیستیم.
ثانیا بدانیم چه چیز هایی ما را خوشبخت میکند.
ثالثا بدانیم که به کجا میخواهیم برسیم.چون اگر ندانیم چه چیزی و در چه موقعیتی مارا خوش بخت خواهد کرد، هر چقدر تلاش کنیم و بدویم به جایی نخواهیم رسید.



ادامه دارد...
  • حسین طارمیلر
یک: 
امسال قصد نداشتم به نمایشگاه بروم، اما انگار امسال نمایشگاه ما را دو بار طلبیده. یکبار پریروز رفتم و یکبار هم اواخر هفته میروم. امسال فرصت دست داد تا یکی از نویسندگان و مترجمین بزرگ اثار روانشناسی اقای دکتر علی صاحبی مترجم گتاب تئوری انتخاب را از نزدیک ببینم و چند کلامی هم با ایشان هم صحبت شدم. بسیار کلام محبت امیز و برخوردی دلنشین داشتند. بذای من افتخاری بود که پای صحبت این استاد بزرگ بنشینم.  دکتر صاحبی در مورد شادمانی و مصادیق ان از نگاه روانشناسی صحبت کردند. و از کتابی هم با همین عنوان رونمایی کردند. کتاب تله شادمانی. 
کتاب تله شادمانی به ما میگوید که چه چیز هایی برای ما شیادمانی و خوشنودی می اورد و چه چیز هایی نمیتواند بذای ما خوشنودی دایم بیاورد که از جمله ان به پول و زیبایی و قدرت و... اشاره میکند.

دو:
فرصت خرید کتاب خیلی دست نداد چون دیر به سمت نمایشگاه حرکت کردم و هوای ان روز هم بسیتر طوفانی و بارانی بود طوری که از طدلنی که در ان بودم به زحمت توانستم بیرون بیایم و تنها دو جلد کتاب خریدم. یکی "ارسطو" و دیگری " عقاید یک دلقک" نوشته هاینریش بل بود. 

سه:
 اواخر هفته هم اگر بتوانم به نمایشگاه بروم قصدم این است که وقتم را بیشتر در غرفه های خارجی بگذرانم.  به خصوص دنبال نسخه اصلی کتاب فکر کردن سریع و ارام دانیل کانمن هستم.  کتابی که ظاهرا چاپ فارسی ان کمیاب شده.

  • حسین طارمیلر

پیش نوشت یک: فکر میکنم قبل از من خیلی های دیگر هم بوده اند که از تمثیل قطار استفاده کرده و درسهایی رو که از مسافرت با قطار گرفته اند با دیگران مطرح کرده اند. بنا براین هیچ اصراری ندارم که بگویم این حرفها اصالاتا برای من است. ممکن است شما هم مشابه این حرف ها را جایی دیگر و از کسی دیگر شنیده باشید. 

اصل موضوع: 

قبلا که با قطار مسافرت نکرده بودم تنها تصورم از قطار، از فیلمها گرفته شده بود. تصویری بود رویایی، و همیشه دوست داشتم که روزی با قطار مسافرت کنم. همیشه فکر میکردم که کسانی که داخل قطار هستند و مناظر بیرون رو میبینند تصویری بسیار زیباتر و لذت بخش تر می بینند. 

اولین بار که سوار قطار شدم با همان دید سوار شدم که از دیدن منظره های دور لذت ببرم. وقتی قطار راه افتاد با ذوق رفتم جلوی پنجره ایستادم تا مثل بازیگران سینما در افق خیره شوم و از منظره های دور لذت ببرم. اولش خوب بود.اما رفته رفته خسته کننده شد. و امدم در کوپه ام نشستم.

درس اول: همه چیز تکراری میشود و چیز تکراری لذت بخش نیست. 

یک ساعت بعد که حوصله ام سر رفته بود تصمیم گرفتم بروم و کمی در سالن ها قدم بزنم. از کوپه در امدم بیرون و در سالن قدم میزدم که قطار در طول مسیر خود می پیچید و من تعادلم به هم میخورد اما در کمال تعجب مهماندار قطار به راحتی قدم میزد و به کوپه ها سر میزد و سرویس میداد. قدم زدن در قطار در حال دور زدن در مسیر برای من مشکل بود ولی برای مهماندار چیزی بود عادی.


درس دوم: ما به سختی های مسیر عادت میکنیم و خودمان را با انها تطبیق میدهیم.

پس از کمی گشت و گذار و دیدن منظره های جدید از سالنهای دیگر به کوپه خودم برگشتم و کمی استراحت کردم. اما کم کم داشت خوابم میگرفت که تصمیم گرفتم ابی به صورتم بزنم که نخوابم تا شب را راحتر بخوابم.  به دست شویی قطار رفتم تا صورتم را بشویم. اما شستن صورت در قطار با شستن صورت در خانه فرق میکند. مخصوصا اگر لحظه شستن صورت تو همزمان شود با تغییر ریل قطار. با توجه به لرزش کابین و جابه جایی طولی و عرضی و ارتفاعی به صورت همزمان و توجه به این نکته که دست شما به جایی بند نیست و هر دو دستتان پر از اب برای شستن صورتتان است ، تنظیم کردن لحظه مناسب برای پاشیدن اب به صورت کاریست که نیازمند دقت فراوان است. اما با همه این اوصاف بعد از چند تلاش نافرجام علی رغم همه بالا پایین شدنها بالاخره موفق شدم. 

درس سوم: متمرکز بودن روی هدف حتی وقتی شرایط محیطی خیلی نوسانی و متغیر است به نتیجه دلخواه شما میرسد.


درس آخر شاید مهمترین درس باشد. چیزی که فکر میکنم همه باید خیلی خوب  ان را یاد بگیرم. این درس را شب موقع خوابیدن گرفتم. اسمش را گذاشته ام در نظر نگرفتن نویز های محیطی. شما وقتی در خانه خودتان میخوابید احتمالا هیچ سر و صدایی وحود ندارد و خیلی راحت میخوابید اما در قطار به اندازه کافی سر و صدا وجود دارد. صدای قیژ چرخها روی ریل. صدایی که وقتی قطار ریل عوض میکند. صدای بوق حرکت قطار در ایستگاه و صدای موتور لوکوموتیو اگر کوپه شما نزدیک به ان باشد... . هر کدام از این صدا ها اگر به تنهایی در خانه شنیده شود مخل اسایش و ارامش و خواب است. اما در قطار همه انها را با هم میشنویم و باز هم میخوابیم. این توانایی ما عجیب است. اینکه بعضی چیزهای ازار دهنده را در شرایط خاص میپذیریم و با ان کنار میاییم. حتی شنیده ام که بعضی ها به ان میگویند لالایی قطار. یعنی چیزی را که همه ازار دهنده میدانند انها خوشایند میدانند . این یعنی هنر تفسیر درست شرایط به نفع خودمان.  


در زندگی واقعیِ خارج از قطار با نمونه های مشابه این درسها رو برو میشویم. وقتی در قطار که به نظر من یک نمونه کوچک شده مینیاتوری زندگی است این مسایل را تجربه میکنیم و با مشکلاتش کنار می اییم. چرا در زندگی واقعی با این مسایل کنار نیاییم. چرا نویز های محیطی زندگی خودمان را نادیده نگیریم و چرا این سر و صدا ها را به شکل صدای موتور زندگی و راه زندگی نشنویم. این صداها همه جزیی از زندگی است و وقتی انها را میپذیریم و علی رغم وجود انها برای اهدافمان تلاش میکنیم زندگی شیرینتر میشود.

  • حسین طارمیلر